من از آن روز كه آقاي ناصر چشمآذر عازم عالم ناز شدهاند، هنوز زمستانم. از چشمهايم برف ميبارد. دهانم يخزده. نميدانم چه بگويم. به نظرم مرگ كسبوكار ما شده است. پارسال كه همه تند تند ميرفتند با خودم گفتم: بالاخره مرگ هم سر شوخي را باز كرد.
آخر يعني چه كيارستمي پر، افشين يداللهي پر، علي معلم، پرويز بشر دوست، داوود رشيدي، حسن جوهرچي، ركنالدين خسروي، علياكبر صارمي، سيمين بهبهاني، سيمين دانشور، مهديه الهي قمشهاي، داريوش شايگان همه رفتهاند و هنوز از اينها كه رفتهاند هنوز يك نفرشان بازنگشتهاند.
كي ديگر عباس كيارستمي برميگردد. با اين كه خود او گفت: «اينجا ما كاري مهمتر از بودن نداريم يا كار اصلي ما در اينجا بودن است.» امروز هم همكار گرامي ما آقاي افشار عازم عالم ناز شدهاند. كاش تا دلار ارزان بود يا ترامپ از برجام خارج نشده بود، پارچه سياه زيادي وارد ميكرديم...