شوشان_غلامرضاجعفری
آقای کیروش دستت درد نکند، همان دستی را میگویم که با اشاره به این و آن، مسیر بازی بهتر را نشان میدهد و گرنه هر کسی را چند دست آفریده اند، دستی مثلا برای امضای یک قرارداد خفن، دستی برای بستن کمربند، دستی برای شمردن حجم متراکم دلارهای موسوم به نفتی؛ البته به این دست آخر شما نیز تبریک میگویم که احتمالا از جمله معدود دستهایی باشد که وقتی دلارها را می شمارد، نگران آه و ناله و نفرین مردم نیست، همین مردمی که در بازی پایانی با کشور پرتغال بارها بالا و پایین پریدند و هر بار که دستهای شما را دیدند، از دلارهای رفته در حسابتان اندوهی نداشتند، چرا که همه میدانند دانش را بهایی است که پرداختش به حلالی شیر مادر است.
آقای کیروش از ما شاید نشنوند اما شما بیایید بگویید میان رهبری یک تیم فوتبال و مدیریت یک کشور هشتاد میلیونی چه اندازه شباهت هست که برخی داد میزنند، هوار می کنند و جیغشان تا سمای سابع رسیده که هان ببینید! چرا مثلا تیم بانک مرکزی گل نمی زند، چرا دولت مثل کیروش نیست؟ چرا و چرا و چرا؟ البته یک نکته را نباید مغفول گذاشت؛ اینکه رابطه داستان شما و دولت و مدیران، همان داستان دانش است، دانشی که دلارهای پرداختی به شما را حلال میکند و دلارهای پرکشیده در جیب خاوری را از گناه ابلیس تیره تر، دانش همان حلقه مفقوده است که بودنش مساوی با حرفه ای گریست و آدم حرفه ای از حرفه اش نان می خورد نه از دزدی و بردن امانت.
اما برخی انگار تا فرصت پیدا کنند و یا حتی بسازند هر چیزی را به ناف دولت می بندند و البته این هم راه ارتزاق بعضی است، بعضی که پوپولیسم در رگ و پی نگاهشان متعصبانه زنده و بیدار است.
پوپولیسم به اضافه فوتبال به اضافه جهل خفی چه می شود؟ اینکه یک بازی فوتبال را با جهان انسانی علم و دانش سیاست این همانی کنند و تازه یادش برود این دلارهای نفتی ریخته در دامان تیم ملی، نتیجه عضله های توپ زن ایرانی و غیرایرانی نیست، بلکه محصول نخست زمین سوخته ای به نام خوزستان است که از نعمت نفت،نصیبشان فقط نکبت آلودگیهای متنوع و لودگیهای مدیران ناکارآمد بوده و سپس؛ آورده دستهای پینه بسته کارگر ایرانی، و البته محصول دیپلماسی قطره چکانی است که تا میخواهد نفسی بکشد و در جهان دیپلماسی، حضوری حرفه ای را تجربه کند، برخی دلواپسان داخلی و خارجی در اشتراکی عجیب، سد راهش می شوند! پس اگر برخی فکر می کنند؛ ایران در زمین سبز فوتبال کاری کرده است بدانند که پایه این کار در بیرون از چمن سبز ریخته شده، که اگر آن همه دلارهای متراکم نفتی را در مسیر کتابخانه و کتابخوانی مثلا هزینه میکردند، مطمئنا محصول به دست آمده فراتر از دو گل شانسی ایران به رقیب بود؛ گل اول که نتیجه شانس وبخت بد بازیکن مغربی است و گل دوم البته با کمی ارفاق بهتر و دلنشینتر که در هر حال نتیجه عضله ای ایرانی بود، فقط تصور کنید در حالی که برخی از بازی فوتبال حماسه سرایی می کنند، یادشان رفته که در همان شب قبل از بازی، مردم حماسی ایران چه افتضاح اخلاقی را در جام جهانی و در برابر هتل تیم پرتغالی به نام خود کردند، و این همه محصول ملتی است که پولهایش به جای پرورش مغز، تنها در پرورش عضله هزینه می شود، آن هم چه پولهایی؟! دلارهایی نفتی که بدون دیپلماسی، احتمالا در همان چاه نفت دفن میشدند و تمام، اما پوپولیسم کارش همین است، پرده ای از دروغ بر روی حقیقت کشیدن، پرده ای البته مبتذل.