با خروج کارگران افغان بخش تولید یکی دیگر از مزیت های نسبی خود را از دست می دهد ضمن این که کارگر ساده ایرانی هم بر خلاف تصور کمیاب است...
عصر ایران؛ سروش بامداد – با کاهش ارزش ریال و افزایش نرخ ارز خبرهای مختلف و مرتبطی به گوش می رسد و از جمله این که کارگران افغان (افغانستانی) به کشور خود بازمیگردند یا راه کشورهای همسایه، همچون ترکیه را در پیش میگیرند.
دهه هاست که گفته میشود نیروی کار افغان از عوامل بیکاری جوانان در ایران است و به همین خاطر در تمام این سالها سختگیریهای متعددی متوجه آنها بوده است. واقعیت اما این است که کارگران افغانستانی که در این گفتار از آنها به عنوان افغان نام میبریم به کارهایی مشغول بودهاند که کارگران ایرانی کمتر تمایلی به انجام آنها دارند و اگر هم تمایل داشته باشند بعید است از عهدۀ انجام آنها برآیند و اگر انجام دهند کوتاهمدت است و ادامه نمیدهند.
به عنوان مثال بدون استفاده از نیروی کار افغانها امکان نداشت این حجم عظیم از عملیات حفر کانالهای فاضلاب صورت پذیرد چون تقریبا تمام کارهای چاهکنی را افغانها انجام میدادند.
اکنون که کارگران مجاز و غیر مجاز افغان چمدان ها را می بندند و می روند کم کم مشخص میشود که آیا آنان واقعا جای کارگران ایرانی را در این مدت اشغال کرده بودند یا نه؟
شوربختانه و چنان که میگفتیم و مینوشتیم پاسخ منفی است و با خروج افغانها بخش تولید در ایران یکی از مزیتهای اصلی نسبی خود را از دست داده است. چندان که با هدفمندی یارانهها و گران شدن حاملهای انرژی یکی دیگر از مزیتهای نسبی خود را از دست داده بود.
یک پیمانکار پیش بینی میکند: ایران به زودی دچار کمبود کارگر ساده خواهد شد زیرا اکثر جوانان ما ولو هیچ تخصص و سرمایه و مهارت هم نداشته باشند باز اهل کارگری ساده نیستند و در بخش کارهایی که نیاز به مهارت ندارد، به کارهایی چون پارکبانی یا نگهبانی علاقهمندند یا نهایتا مایلاند در کارخانه یا کارگاه کار کنند تا امنیت شغلی بیشتری داشته باشند.
هر چند تحصیلات دانشگاهی خوب است اما واجد مدرک دیگر زیر بار کارگری ساده نمیرود و دور نیست که دستمزد کارگر ساده از 50 هزار تومان به صد هزار تومان هم برسد و آن گاه روشن میشود که کارگران افغان، موجب بیکار شدن بیکاران ایرانی بودهاند یا اساسا با بحران کمبود کارگر ساده رو به رو ییم.
از یک پیمانکار فضای سبز شنیدم که تا دلتان بخواهد لیسانس کشاورزی داریم اما دریغا از باغبانی که بیل و بیلچه بردارد و باغبانی کند. یا تحصیلکردگان زن و مرد در این رشته اند که گل و گیاه و بذر چمن را میشناسند اما نه بلدند بوته گلی بکارند و نه سطحی را زیر چمن ببرند و البته این حرف را قبل از محدودیت های اخیر کاشت چمن مطرح میکرد اما باز تفاوتی نمیکند و در عرصه های دیگر همین مشکل وجود دارد و یا کارگرانی هستند که با بوتۀ گل همان گونه رفتار میکنند که با آجر!
حلقۀ واسط در این میان باغبان و تکنیسین است و در هر دو به شدت کاستی داریم و حالا با خروج نیروی کار افغان باید کارگر ساده را هم اضافه کنیم.
داستان کارگران افغان و اشغال یا غصب موقعیت و فرصت شغلی کارگران ایرانی مانند انتقاد به علی دایی بود که می گفتند جای بازیکنان جوان تر را گرفته و انگار گلزنان و سرزنان فراوان در صف و آمادۀ ورود به تیم ملی بودند و حضور علی دایی مزاحم بود و دست آخر پس از چند سال تنها سردار آزمون ظهور کرد که او هم تاب نیاورد و خداحافظی کرد و باز گل زن شش دانگ و تمام عیار در تیم ملی نداریم و معلوم شده نداریم نه این که علی دایی جای کسی را گرفته باشد!
حالا حکایت کارگر ساده است. این مملکت چند میلیون بیکار دارد اما کارگر ساده پیدا نمی شود یا کم است و چون کم است دستمزد کارگر ساده در غیاب افغان ها بالا خواهد رفت و آن گاه معلوم می شود کارگران افغان جای چه کسی را گرفته بودند؟ جای فارغ التحصیل فلان رشته های دانشگاهی را که بازار کار ندارند؟!
کارگران افغان غالبا در بخش های تولیدی کار می کردند و بد نیست بدانیم در غیاب آنان مثلا در یک دامداری قیمت شیر عرضه شده بالا خواهد رفت.
با این همه آرزو می کنیم به جای آنان کارگران هم وطن مشغول به کار شوند ولی آن قدر مدرک و کاغذ دست جوانان داده ایم که بعید است قبول کنند و اگر هم موقتا مشغول شوند دسمزدها بالا می رود و بر قیمت تمام شده تأثیر می گذارد.
نمی توان از تولید دم زد و مزیت های نسبی را یک به یک از دست داد.