محمدسعید بهوندی
این هم در نوع خودش هم می تواند سوال مهم و جالبی باشد و هم می تواند پاسخ جالب تری داشته باشد اینکه؛ آیا آن دسته از معلمان و همکاران محترم و ارجمندی که علاقه به شغل...(خودتان بجای نقطه چین هر اداره و پستی را اطلاع دارید، بگذارید!) و مشاغلی از این دست و کار در خارج از آموزش و پرورش دارند، بهتر نبود از همان اول چنانچه به هر علت علاقه ای به شغل شریف معلمی در وجودشان احساس نمی کردند، انتخابش نمی نمودند؟!
آموزش و پرورشی که خود هر ساله در سراسر کشور، به دلیل بازنشسته شدن بالای ۶۰ هزار از نیروهایش و عدم جایگزینی برای آنان برابر با قانون، همواره از کمبود شدید نیرو رنج برده و می برد، در عوض تعدادی از نیروهای تحصیکرده، متخصص و مُجرّبش را به دیگر دستگاه ها دست و دلبازانه هبّه می نماید، ولی خود در به در بدنبال نیروی حق التدریس در کوی و برزن می گردد و متاسفانه گاهی تا هفته ها از سال تحصیلی گذشته، بعضی از کلاسهایش بدون معلم هستند.
از کدام شیر پاک خورده ای باید از این درد کهنه پرسید که به لحاظ اهمیت، حساسیت و اولویت، چه جایی را مهمتر از کلاس درس فرزندانمان سراغ داریم و می دانیم؟!
با درک درست چنین شرایطی در بزرگترین، حساس ترین و مهمترین دستگاه زیربنایی کشور(آموزش و پرورش) وجود حتی یک معلم، آری؛ یک معلم بصورت ماموریت و یا تحت هر نام و بهانه در دستگاه های دیگر در سراسر نقاط کشور، خلاف منطق و مروّت است و هر که با هر عنوان، سمت و موقعیت، مستقیم و غیرمستقیم در این ماجرای خنده دار حاتم بخشی نقش داشته و دارد، کاری بر خلاف مصالح و توسعه و حیات علمی، فرهنگی و اجتماعی کشور انجام داده و می دهد، حتی اگر اقدام و رفتار خود را مستند به مقررات و قانون نماید.
زیرا قانون را انسان ها می نویسند و تاریخ زندگی انسان گواه این حقیقت و اتفاق است که خطای انسانی نیز چیز تازه، عجیب و غیر ممکنی نیست و از قدیم نیز چه زیبا و بجا و بحق گفته اند که؛" چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است!!!.