امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - مرتضی آژند :
شاید بهتر باشد به جای فشار و
خواهش برای اجرایی کردن قانون ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان یکبار از این مدیران
بپرسیم، چه خبر؟ بپرسیم به پشتوانه کدام دستاورد اصرار به ماندن دارید و از آنها بخواهیم
تنها یک دلیل برای ادامه دوران مدیر بودنشان بیاورند. مثلا بگویند چه کاری کرده اند
یا چه کاری می خواهند بکنند که دیگران نمی توانند آن را انجام دهند؟
از آنها بپرسیم نظرشان در مورد
شرایط امروز کشور و بحران های آن چیست، آیا راه حلی دارند، آیا آنها در شکلگیری وضع
موجود مقصر بودهاند یا نه؟ درست است که مدیرند و عادت به پاسخگویی و شرمندگی ندارند،
ولی شاید وقتی وضع کشور را برای آنها توضیح دادیم کمی به خودشان آمدند و رفتند.
البته در این حس مدیر بودن از
بدو تولد تا هنگامه مرگ، اشکال تنها متوجه افراد نمی شود بلکه سیستم قانونی و نظارتی
که اجازه داده است افراد احساس ناتوان بودن را هیچ وقت درک نکنند مقصر است. اگر سیستم
نظارتی وجود داشت و کارنامه عملکردی مدیریت هر فرد و نارسایی های موجود در آن حوزه
را مورد بررسی و بازخواست قرار می داد، اگر از آنها برای حیف و میل کردن بودجه ها حسابرسی
می شد یا متراژی برای ادامه مدیر بودن وجود داشت، امروز دیگر نیازی به فشار برای برکناری
نبود و همه به دلیل درک سنگینی بار مسئولیت از قانون ممنوعیت به کارگیری استقبال می
کردند.
ما که با انسان های بزرگ و اخلاقی
روبهرو نبودهایم که انتظار داشته باشیم اگر در مدیریت کردن ناتوان بودهاند خود کنار
بروند. باید قانونی، نظارت مردمی چیزی وجود می داشت تا این افراد احساس کنند که زیر
ذرهبین هستند و باید پاسخگوی عملکرد خود باشند.
مشخص است وقتی که یک نفر هر کاری
بکند باز هم مدیر است و نهایتا از یک نهاد به نهادی موازی یا بالاتر می رود نباید هم
بعد از ۳۰ سال
بخواهد از آن حقوق و مزایا، امر کردن و بله قربان ها شنیدن فاصله بگیرد، حتما که در
این مدیریت کردن ها خبری است که دل کندن از آن سخت شده است و گرنه از عجایب است که
در این چند دهه یک مدیر حاضر نشده حتی بعد از بازنشستگی از مسئولیت خود کنار برود،
کمی به خود استراحت بدهد و به دیگر جنبه های زندگی شخصیاش بپردازد!
بحث بازنشستگان یک مسئله است
و حتی برای تبصره هایی که در آن آمده است باید حساسیت بیشتری وجود داشته باشد، مهمتر
از آن بحث جایگزینی این مدیران است، آیا قرار است باز همان تفکرها با آدم هایی چند
سال کوچکتر ادامه پیدا کند، آیا قرار است آقازادهای بر صندلی پدر تکیه بزند یا کسی
برود خواهرزادهای، برادرزادهای یا همقوم طایفهای بیاید، آیا قرار است توهم صاحب
انقلاب و کشور بودن ادامه پیدا کند و پاسخگو نباشند، واقعا آیا قرار است که مدیریت
کشور را از لحاظ فکری جوان کنیم و به علم و تخصص اعتماد کنیم یا تنها قرار است افرادی
با ظاهری بهروزتر اما با همان طرز تفکر و روش قدیمی جایگزین شوند؟
۴۰ سال زمان زیادی برای آزمون و خطا کردن و اعتماد کردن به فامیل و نوچه ها بود، شرایط کشور هم دیگر توان مدیریت مدیران سفارشی و غیرپاسخگو را ندارد، پس بهتر است بیشتر از آنکه نگران باشیم افراد بازنشسته چه تاریخی می روند نگران باشیم چه افرادی قرار است جایگزین آنها شود، چرا که افرادی که امروز سیستم مدیریت کشور را تحویل می گیرند همانند امروزی ها دیگر آن را پس نخواهند داد. شاید وقتی که صحبت از جوان گرایی می شود لازم باشد با صدای بلند بپرسیم؛ جوانگرایی برای چه کسانی؟