کودکان می خندیدند، آب بازی می کردند، خوشحال بودند، اما غافل بودند از فکر و ذهن پدرانشان. قطعا آنها به زیر آب رفتن مزارع کشاورزی شان می اندیشند، به اینکه هرآنچه کاشتند بر باد رفت. پدران بیشتر در اندیشه روستا بودند، روستایی که در محاصره آب است.
شوشان - مجتبی حلالی: تا با دیدگان خود شرایط بحرانی را به نظاره ننشینید، وضعیت سیل و بارندگی های اخیر را بخوبی درک نخواهید کرد حتا اگر فراوان در تصاویر، فیلم ها و روایت ها به اطللاعتان رسیده باشد.
تصور کنید تردد فقط با تراکتور و جرثقیل و کامیون میسر است. تصویر کنید محل زندگی تان در محاصره آب است. تصور کنید به غیر از محدوده ای که در آن قرار دارید در حالت عادی امکان خروج ندارید. اینها شرایطی است که بر اثر سیلاب و باران بسیاری از روستاهای استان خوزستان تحت تاثیر آن قرار گرفته اند.
کودکان می خندیدند، آب بازی می کردند، خوشحال بودند، اما غافل بودند از فکر و ذهن پدرانشان. قطعا آنها به زیر آب رفتن مزارع کشاورزی شان می اندیشند، به اینکه هرآنچه کاشتند بر باد رفت. پدران بیشتر در اندیشه روستا بودند، روستایی که در محاصره آب است.
چه بسیار منازلی که وسایل و زندگی شان را بر روی پشت بام و در گوشه ای امن جمع آوری کرده اند، نگرانی آنها از این بود که مبادا بزودی طغیان آب وارد سطح روستا و منازلشان شود. در این صورت نه تنها مزارع بلکه خانه و کاشانه شان نیز تخریب خواهد شد.
اینجا روستای آلبوحفری شمالی سوسنگرد است. شرایط بسیار بحرانی است. خروج از روستا بلا مانع اما برای ورود مجوز لازم است. مجوز ورود نیز بدست مامورین نیروی انتظامی صادر خواهد شد. شرایط تا این اندازه وخیم است.
در مسیر همه اندیشه ام آن بود، چه اتفاقی می تواند رخ داده باشد که اینقدر شرایط ویژه شده و گروه گروه افراد مختلف در محل حاضر می شوند. مگر چه بر سر روستا آمده که حجم تردد تا این اندازه بالاست؟
خانواده ها با کمترین وسایل از تراکتورها پیاده می شوند و دوان دوان به سمت سواری ها می روند. آنها دست فرزندان خود را گرفته و خانه و کاشانه و هر آنچه که داشته و نداشته اند رها کرده اند. اینجا پای جان نیز در میان است.
دست کم 1 کیلومتر باقیمانده تا به روستا برسیم. گویی رودخانه ای خروشان در مقابلم است. باور نکردنی است. جمعیت زیادی به آب زده اند و جمعیتی دیگر با تراکتورها و کامیون ها در حال خروجند.
از آنها که به آب زده اند عکس می گیرم. ژست می گیرند و می خندند. در آن میان فریادی برآمد: هیچ چیز نمی خواهیم، فقط راه را برای ترددمان هموار کنید. به ابتدای روستا رسیدیم. بسته های آب معدنی برای توزیع همراهمان است. هر خانواده به میزان نیاز بسته های آب معدنی 1 و نیم لیتری دریافت می کند.
از کامیون آب معدنی ها جا ماندم. آنها خانه به خانه آبرسانی می کنند و من به دنبال تصویر سازی از هرآنچه می بینم.
در این حین جوانی بلند قد، با عینک ته استکانی و صدایی بسیاری بم، نزدیک شد و گفت: به سمت کانال بروید، آنجا برای عکاسی بهتر است. راه را نشانم داد. مسیری ناهموار و پر از گل و لای.
مردمانی که در دو طرف کانال ایستاده اند. کانالی که به گفته اهالی با طغیان سیلاب به عمق 9 متر رسیده است. عده ای این سو و عده ای سوی دیگر کانال ایستاده اند. حرف می زنند و مزارعی را تماشا می کنند که تا همین چند روز گذشته همه چشم و امید زندگی شان برای امرار و معاش بود.
مزارعی که در متراژ بسیار زیاد گندم و جو کاشته بودند. حال بیش از 1 متر زیر آب رفته است.
خیره ام به کانال آب. با خروشی باور نکردنی آب از میان 2 تپه نسبتا بزرگ در حال عبور است.گویی این خروش سرچشمه ای خروشان نیز دارد. دقیقا شبیه به رودخانه های خروشان شده است. پرندگان نیز بر فراز مزارع پر از آب رقص کنانند. بخشی از تنه نخل های استوار زیر آب است. در کنار همه سختی ها و مصائبی که بوجود آمده، اما زیبایی منحصر به فردی داشت.
حال وقت برگشت است. تراکتوری را دیدم که تعدادی از روستاییان را سوار کرده تا از سیلاب عبور دهد. اجازه سوار شدن صادر شد. و من برای بازگشت جلوی تراکتور و آن قسمت که بیل نصب است سوار شدم. سوار بر بیل تراکتور، در فاصله یک متری آب. پرندگان در خشکی های اندکی که در دو سمتم قرار دارند، نشسته اند، با نزدیک شدن ما به پرواز در می آمدند، آواز کنان دور می شدند، ما از منطقه دور و دورتر می شدیم و صدای پرندگان همچنان به گوش می رسید. نوای پرندگان نیز شاید خبر از نیاز مبرم اهالی شریف روستای آلبوحفری به امداد و کمک داشت.