شوشان - غلامرضا جعفری:
جمع کردن ده هزار امضاء برای رسیدن به کرسی خدمت! آیا کاری ناممکن است، پاسخ کسی که چنین طرحی آورده حتما مثبت است، اما حقیقت موضوع چیست؟!
از اتفاق جمع چنین امضاهایی و حتی بیشتر کار دشواری نیست، کافی است چند پیمانکار اسپانسر کسی شوند که معمولا می شوند، قضیه از فعلی اجتماعی-سیاسی به طور ساده ای تبدیل به قصه لی اقتصادی می شود، آن هم از نوع اقتصاد سیاه.
طبیعتا کسی که چنین طرحی داده، از نوع و ساختار فعلی انتخابات راضی نیست و یا شاید هم به دنبال حذف گروه تکیده نخبگانی است که بیش از نشست با پیمانکاران و … سر در گروی شناخت مسئله و حل آن دارد و مسئله چیست؟
مسئله این است که سیر انتخابات تاکنون به گونه ای بوده که دوره به دوره شاهد افول و حتی اضمحلال روابط ساده اخلاقی هستیم، در همین دوره چند نماینده مرز وقاحت و توهین به مردم همراه با رفتارهای لمپن مسلکانه را رد کردند؟ چرا چنین شده؟! پاسخش پیچیده نیست و معلوم است که این ساز و کار انتخاباتی،مجلس و شورای شهر را میگویم به طور اخص، معمولا نخبه کش است، در این ساختار جایی برای نخبه به ماهو نخبه نیست.
میبینید نخبههایی در طراز اول اندیشگی، شاید اهل قلم، شاید اندیشمند، شاید کارآفرین و شاید هزاری جور دیگر، جرات میکنند و دل به دریا میزنند و می خواهند با حفظ استقلال خود، پای صندوق بیایند و بعد شاهدند کسی و یا کسانی که در تمام عمرش کتابی نخوانده،فیلمی ناب ندیده، موسیقی باشکوهی نشنیده و فرق پژوهش با آموزش را نمی داند؛ اصلا نمی داند پژوهش یعنی چه، آموزش کجاست؟ نمی داند سیر انتشار کتاب یعنی چه، نمیداند و نمیداند و ... ناگهان رایی سنگین میآورد و میرود در سازمانهای تصمیم گیر، در باره حوزه نشر کتاب و حوزه فیلم سازی و حوزه های متعدد فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و دانشگاهی و ... تصمیم میگیرد و قانون مینویسد. نتیجه چنین ساز و کاری قانونی است که یا وزن بروکراسی پیچیده را بیشتر می کند و یا نفعی به جیب عده ای خاص میریزد در قبال فقیرتر کردن مردم.
مشکل مجلس و شورای شهر با جمع کردن امضاء و حتی معرفی احزاب حل نمیشود تا وقتی که مسئولیت نمایندهها در مقابل رایی که میگیرند مبهم باشد، تا وقتی که وعدههایشان ضمانتی ندارد، تا وقتی که می توانند بگویند و حتی بنویسند و عین خیالشان نباشد.
ده هزار امضاء جمع میشود، به هر طریقی که می شود، گیریم که این ده هزار نفر، مصیبت زده باشند، گیریم که از برخیشان بتوان با هزینه های عجیب و غریب امضاء گرفت، گیریم که اصلا این ده هزار امضاء، کاملا پاک باشند اما در صورت شناخت اشتباه و حاصلش یک نماینده شاید عوضی، این امضاء ها چه مسئولیتی دارند؟ مثلا می توانند امضای خود را پس گرفته و مشروعیت بقای چنان نماینده اشتباهی را متزلزل کنند؟ آیا شهروندان می توانند در صورت انتخاب نماینده هایی از جنس برخی نماینده های فعلی، از صاحبان امضاءها شکایت کرده و آنها را به دادگستری بکشانند، بخصوص که نماینده ها،درست یا غلط، در دوران نمایندگی از نوعی مصونیت قضایی برخوردارند و یا از کمیسیون احزاب،خواستار ابطال مجوز حزبی شوند که نماینده ای عوضی به دامن مردم انداخته؟!
مشکل نمایندگان کجاست؟ آیا مشکل اینان عدم شهرت سیاسی و ... است؟ یعنی اگر کسی شهرتی کافی داشته باشد و بتواند ده هزار امضا جمع کند و یا از طرف حزبی معرفی شود، مشکل حل است؟ چرا کسی به اصل مشکل اشاره نمی کند؟!
اصل مشکل جایی است که نماینده ها بر کرسی می نشینند و به جای خدمت؛ از کرسی، میوه ممنوعه می خواهند، میوه ای که اگر یک بار دلیل اخراج آدم از بهشت شد؛ این بار آدمیزادهای را وارد بهشتی دیگر میکند! بهشتی که حاصلش و میوه ای که میدهد برای مردم بسی تلخ و برای برخی دیگر پلکانی به سوی حسابهای چاق بانکی میشود، پروژههایی شود که گاه فقط بر روی کاغذ اجرا میشوند، منصبهایی شود که نیمه های شب به اتفاق کیفی شبیه کیف انگلیسی توزیعشان میکنند! میوه ممنوعه ای که این بار باعث اخراج از بهشت نمی شود اما به یقین راهی به سوی جهنم خواهد بود، جهنمی که آتشش، شعله های فقر مردم در این جهان و مارهای زهر دار سیاه و کلفت و چاه ویلی برای اهل امضاء و ... در آن جهان خواهد بود، مشکل نمایندگان،حداقل برخیشان درست در همین جاست، حالا هنوز هم گمان میکنید جمع کردن ده هزار امضاء کار سختی است؟!