شوشان - علی عبدالخانی :
از جمله رويكردهايي كه در دهههاي اخير به دنياي مديريت عرضه شد، مفهوم شايستگي است. از نظرگاه علمی شايستگي عبارت است از:
▫ " مجموعه عواملی همچون دانش، توانایی، مهارت، نگرش و ویژگیهای شخصیتی که منجر به عملکرد برتر و ارتقاء مدیریتی می شود ".
بر اساس این تعریف کدامیک از مسئولین انتخابی یا انتصابی، قادر به جاگیری در بخشی از این تعریف هستند؟
زمانی مهم بود که فلان نماینده مجلس یا شورا یا فلان مسئول یا مدیر برود یا بیاید زیرا تصور قالب بر اثر گذاری رفتنها و آمدنها بود.
اگر بخواهیم با زبان عدد و رقم و داده های آماری صحبت کنیم، این سئوال مطرح می شود که: الان چی؟ و چه فرقی می کند که چه کسی قرار است برود یا بیاید...
تا زمانی که نگاه شایسته گزینی در انتخاب نمایندگان و مسئولان حاکم نشود و به فرهنگ تبدیل نگردد نه رفتنها نگرانی بر جای می گذارند و نه آمدنها موجب خشنودی می شوند...
چهره ها با مقداری تفاوت در امور سطحی جای خود را به چهره های دیگر می دهند. این تفاوت حداقلی و تشابه حداکثری میان آنان که می روند و آنان که می آیند، اصل و اساس مشکل است.
در روزگارِ مرگ معیارها و به حاشیه رانده شدن فضایل انسانی و معیارهای کارکردی و حتی زوال حداقل های اخلاقی و در شرایطی که برای یک آمدن قولها و قرارهای انتفاعی و بعضا چپاولگرانه رد و بدل می شود، در چنین حالت و فرضی، چه تفاوتی بین معزول و جایگزین یا منتخب و کسی که انتخاب نمی شود وجود دارد؟.
اگر معیار اصلی و اساسی در یک انتخاب یا انتصاب، بهرمندی حلقه ی متصل به ناصب و عده ای تحت عنوان حاشیه ی منصوب باشد، همان بهتر که چنین انتصاب یا انتخابی صورت نگیرد.
خاطره ما مملو از منتخبان و منصوبانی است که به محض رسیدن به جایگاه موردنظرشان، همه حتی مردم را فراموش کردند و به حاشیه ی مختصر و البته مفید خود اکتفا کردند.
برای رفتن اینان نباید به قدر یک اتم ناراحت شد. اینان لیاقت و شایستگی چنین احساسی ندارند و چه بهتر که بروند و بیش از این نمانند.