شوشان - عبدالرزاق پورعاطف :
گاهی مغز آدمی سوت میکشد از این همه سادهانگاری و خلافگویی. علی کارونی-خواننده- در برنامهی زندهی شبکه سوم سیما با چفیهی (کوفیه) قرمز حاضر شده و در پاسخ مجری که میپرسد: «چفیهی قرمز مگه مالِ ماست؟» میگوید: «طایفههای زرگان و خسرج اساساً چفیهی قرمز میپوشند.»
با یکی از بزرگان طایفهی زرگان تماس گرفتم و مسئله را جویا شدم. ایشان گفت: «در عمر 71 سالهام چنین چیزی ندیده و نشنیدهام. چفیهی ما بَگعه(سیاهسفید) است.» از طایفهی خسرج نیز پرسوجو کردم و ایشان نیز منکر شدند.
علی کارونی در ادامه پا را فراتر میگذارد و میگوید: «سردار شهید علی هاشمی نیز چفیهی قرمز میپوشید.» با آقای سید صباح موسوی، همرزم و رانندهی سردار شهید هاشمی تماس گرفتم و طرح موضوع کردم. ایشان گفت: «بنده تمام هشت سال را کنار شهید هاشمی بودم و ندیدم ایشان چفیهی قرمز به سر کنند. گرچه یادم است در عملیات خیبر، بچههای اطلاعات چفیههایی با رنگهای متفاوت را بینمان تقسیم کردند، ولی آن زمان و در آن حال و هوای جنگ، اصلا رنگ مطرح نبود.»
ولی پس از اتفاقات اوایل دههی هشتاد، رنگ چفیه بسیار مطرح شد و کسی نمیتواند سر مبارکش را زیر برف کند و بگوید چون جوانم، قرمز میزنم یا این رنگ شادتر است و جذابتر. سپس با آقای غلامرضا فروغینیا، همرزم دیگر شهید تماس گرفتم. او این گفته را قویا تکذیب کرد و گفت: «ما از لباس بومی منطقه استفاده میکردیم-آنچه مردم میپوشیدند- و عربهای خوزستان، چفیهی قرمز به سر نمیبندند. دیدهام که شوشتریهای قدیم، چفیهی خردلی میپوشیدند اما قرمز نه.»
علی کارونی میگوید: «مگر میشود یک پیرمرد، چفیه قرمز بپوشد؟» گویا ایشان ملک سلمان، پادشاه کنونی عربستان و ملک عبدالله، پادشاه پیشین عربستان و پادشاه پیش از این دو را تاکنون رؤیت نکرده است.
آیا ملک سلمانِ 83 ساله، جوان است که چفیه قرمز (الشماغ) به سر میکند؟ این خواننده میگوید: «متاسفانه برایمان نمادسازی شده است.» نمیدانم منظورشان از نمادسازی دقیقا چیست؟ آیا او نسبت به نماد و نشانههای فرهنگی یک کشور یا قومیت بیتوجه و بیاطلاع است یا خود را به کوچهی علیچپ زده میزند؟ برای روشن شدن موضوع مثالی میزنم، سال گذشته، تیم ملی اردن در اولین دیدار خود در جام ملتهای آسیا، استرالیا مدافع عنوان قهرمانی را با یک گل شکست داد. هواداران اردنی شادی خود را با اهتزاز چفیه قرمز(الشماغ) نشان دادند. پرسش اینجاست که چرا اردنیها، خوشحالی خود را با اهتزاز چفیه سیاهسفید(البگعه) نشان ندادند؟ یا با چفیه آبیسفید(الزرگه یا امجوته)؟ یا با چفیه عمانی؟ چون چفیه قرمز ریشه در اردن دارد و این چفیه را نشانهی اردنیها میدانند. پادشاه اردن اگر چفیه بر سر میگذارد، فقط چفیه قرمز را برمیگزیند و اگر بخواهد کراوات ببندد، در اکثر مواقع رنگ قرمز را انتخاب میکند.
ناگفته نماند در تکعکسی، چفیه قرمز به گردن شهید هاشمی است، چفیهای که بیشتر به گردن علی حقیقت، دیگر همرزم شهید دیده میشود. با توجه به گفتهی آقای موسوی مبنی بر بیاهمیت بودن رنگ چفیه در آن زمان و همچنین در بیشتر عکسها شهید، چفیه سیاهسفید عربی به گردن دارد یا چفیهی بسیجی، عکسی وجود ندارد که شهید چفیه قرمز به سر گذاشته باشد و یادمان نرود بحث سر کوفیه است یعنی چفیهای که بر سر گذاشته شود نه به گردن.
مبارزان فلسطینی، چفیهشان - سیاهسفید با طرح و نقش و نوع بستن مخصوص به خود را- جهانی کردند و اکنون نماد مقاومت و ایستادگی شده است. جهان، فلسطین را با چفیهای میشناسد که یاسر عرفات سالها بر سر داشت تا جایی که در روسیه، به چفیه، «عرفاتکا» میگویند.
چفیه قرمز برای اردنیها وارداتی نیست بلکه یادآور اصالت و ریشهشان است. همچنین چفیه سیاهسفید برای فلسطینیها. خوزستانیها نیز از چفیه سیاهسفید در کنار چفیه آبیسفید و کاملا سفید(الغُتره) استفاده میکنند اما بیتردید چفیه قرمز برای عربهای ایران وارداتی است و هنگامی که قومیتی از لباس سنتی ریشهدار خویش بهره میجوید نیازی به استفاده و ترویج نشانههای آن سوی مرزها نمیبیند.
علی کارونی در ادامه خواستار برگرداندن نام اولیه برخی شهرها میشود. نمیدانم یک هنرمند چرا باید در عرصهای جولان دهد که جولانگهاش نیست و در مسائلی داد سخن دهد که تخصص و خبرهای ندارد. آیا مردمی که جناب خواننده خود را نمایندهشان میداند، هیچ نمایندهای در مجلس ندارند تا مطالباتشان را پیگیری کند و آیا از هرگونه فعال سیاسی و روزنامهنگار و سندیکا بیبهرهاند تا حرفشان به گوش آنها که باید، برسد؟ با فرض نبود همهی اینها، وظیفهی هنرمند ایراد خطابهی سیاسی نیست و بهتر است با هنرش حرف بزند، کاری که مهدی یراحی در ترانه «پارهسنگ» کرد.
از نویسنده این مطلب جناب پور عاطف تشکر میکنم
اقاى پورعاطف ، مقاله جنابعالی که در شوشان منتشر شده را ، خواندم .
در حقیقت قابل درک نیست که چرا باید قوم عرب حتی برای رنگ پوشش خود تفسیر و حساب پس دهد .
پوشش سر توسط مردم عرب ( با رنگهای مختلف ) از دیر باز بوده و مسئله جدیدی نیست که بخواهیم ان را به بیرون مرزها نسبت بدهیم .
مثال شما در مورد فلسطین و اردن ، نمیتواند در اهواز صدق بکند چون :
در اردن چون پادشاه چفیه قرمز به سر دارد ، مردم اردن نیز چفیه قرمز را به سر میکنند.
همانطور در فلسطین چون یاسرعرفات چفیه سیاه سفید را همیشه بر سر داشت، نماد مقاومت ( النضال) بحساب میاید.
ولی در اهواز چفیه به عنوان پوشش سر که جزء فرهنگ اصیل مردم عرب میباشد ، رنگ ان همچون اردن و فلسطین نماد ملی و یا قومی و یا انقلابی نیست ، بلکه این زاییده تخیلات پانهای ضدعرب وسلطنت طلبان کورش پرست میباشد .
در قانون هیچ منعی برای پوشیدن چفیه قرمز وجود ندارد و همه ما باید تابع قانون باشیم تا خواسته های مریض دلان نژاد پرست .
در ضمن چفیه قرمز مختص جوانان نیست و حتی بعضی از مسنها و پیرمردان نیز ان را به سر میکنند .
اما در مورد اینکه ذکر کردید اقای علی کارونی پا در زمینه دیگر گذاشته
باز هم این گفته شما یک مِغالطه میباشد، چون در تمام جهان ، اکثر بازیگران و خواننده های معروف و حتی ورزشکاران مشهور ،پیام رسان مردم خود بودند و حتی به عنوان سفیر صلح ، دوستی ، نوایای حسنه ، و غیره انتخاب میشوند .
پس جای تعجب دارد از این همه برافروختگی بخاطر جواب دادن سوال مجری برنامه ، وقتی از اقای کارونی سوال کرد که، ایا چفیه قرمز هم جزو پوشش مردم عرب اهواز هست؟
و ایشان هم به سوال مجری جواب دادند،
حال اگر ملاک ، خواسته و اراده مردم باشد ، اجازه بدهید مردم خودشان پوشش و رنگ ان را برای خود انتخاب بکنند ، و برای مردم تعیین تکلیف نکنیم که چه بپوشند .
چون این نظریات کورش پرستان و نوکران پهلوی برای امنیت جامعه و کشور و اتحاد و همبستگی بین اقوام ایرانی ، خطرناک است و باید جلوی ان گرفته شود ،
با عرض پوزش از اطاله عرایض
هنوز ۲۴ ساعت از انتشار یادداشت گاهی مغز آدمی سوت میکشد نمیگذرد که هجمهها و برچسبزدنها شروع شده است. مُراد بنده از نوشتن این یادداشت، بازکردن باب گفتوگو و بستن باب توهین و افتراست. عزیزانی بر یادداشتم، یادداشت نوشتهاند و نقد کردهاند که صمیمانه متشکر و سپاسگزارم. اما اشخاصی مرا متهم به پانایرانیست بودن و نژادپرستی میکنند.
اینجانب عبدالرزاق پورعاطف (فرحانی) عربم و از پدر و مادری عرب. آباء و اجدادم همه عرب بودهاند و زمینها و نخلستانمان هنوز پابرجاست. در محلهی محروم شکاره۲ متولد و بزرگ شدهام و حرمان و تبعیض را با تمام پوست و استخوانم لمس کردهام.
میدانم بهترین تخریب، بد دفاع کردن است. بنده برای آقای علی کارونی(باوی) احترام بسیاری قائلم و ایشان را یک سرمایه میدانم، سرمایهای که نباید حیف و میل شود و میوه نداده، بسوزد. نگاه کنید به مهدی یراحی و ترانههای زیبایی که احیاء کرده و بر گنجینهی فرهنگیمان افزوده و میافزاید.
بیتردید، عرب ایرانی مانند دیگر قومیتها مطالباتی دارد که میبایست با عقلانیت و به دور از غوغاسالاری و از راه قانونی، پیگیری شود.
حاشیهسازی، غوغاسالاری و سوار شدن بر موج احساسات قومی، به عقب نشستن است و نه به جلو رفتن.
در یادداشت یادشده، تمام تلاشم این بوده که نوشتهام، مستدل و عُقلایی باشد و به دور از اتهام و افترا و توهین.
بیشک برای نیل به جامعه مدنی باید گفتوگو کرد. چنگزدن به صورت این و آن، بیشتر یادآور محیط جنگل است.
سایت شوشان مکانی امن و مطمئن برای انتشار نوشتهها، دیدگاههای گوناگون و گاه متضاد نخبگان خوزستان بوده است. یادداشتهای حبیب باوی ساجد، سید نشعان آلبوشوکه، فاضل خمیسی و دیگر دوستان در این سایت منتشرشده و میشود.
جا دارد از مدیریت محترم شوشان، آقای امید حلالی و دیگر همکارانشان تشکر کنم.