شوشان - امید حلالی :
اخبار گاه و بی گاه در مورد انتصاب دکتر غلامرضا شریعتی استاندار خوزستان یا رایزنی های وی و اطرافیان برای مصادری کشوری همچون سازمان تامین اجتماعی، بیمه سلامت و اکنون نیز سازمان بازنشستگی وزارت نفت دارای یک خط سیر مشترک و حاوی چند پیام است که بر نخبگان و نشانه شناسان آشکار گردیده است :
۱) عزم دکتر شریعتی برای رفتن از خوزستان جزم است و وی پیمانه مدیریتی در استان را پر می بیند.
۲) ساز و کار نهادهایی که تلاش برای رسیدن به آنها صورت می گیرد همگی از جنس بیمه ای هستند که نهادهایی مالی و تامینی می باشند.
۳) شریعتی در این مدت توانسته بخوبی با مسوولین کشور ارتباطات تکمیلی بگیرد و خود را بشناساند. تلقی بیرونی از وی مدیری مذهبی و مقید و سختکوش و شب نخواب است. وی این شناخت را پشتوانه ای برای رسیدن به سمتی کشوری می داند و برخلاف دو استاندار قبلی "عبدالحسن مقتدایی" و "سید حعفر حجازی" عزم ماندن در خوزستان پس از مسوولیت استانداری را ندارد و اینجاست که فاصله گویای دو استاندار قبل با شریعتی محرز می شود.
۴) شریعتی بخوبی دریافته که خوزستان "سکوی پرتاب" خوبی ست و نباید در پریدن تعلل کند زیرا ممکن است در یکی از بحران های عدیده آتی به روال و ضربآهنگ پیش فرض در دو سال گذشته، این بار نتایج طوری هولناک باشد که هر چه را کشته به ناگهان پنبه شده و موقعیت مهیای اکنونی برای پرش را از دست دهد.
۵) سال های مدیریت شریعتی بر خوزستان مصادف شده است بر رشد پر شتاب بحران های زیست محیطی و اجتماعی و غیر مترقبه. این موضوع باید کالبدشکافی شود و مورد توجه و کنکاش قرار گیرد. شریعتی تا کنون در بهترین حالت فقط یک "پزشک-استاندار" برای تزریق مسکن به آلام خوزستان بوده و نه یک حکیم درمانگر.
متاسفانه تاکنون در کارنامه شریعتی کار شاخص و ماندگاری برای مدت مدیریتش قابل بیان نیست. مثلن در دوره آقای مقتدایی استفاده کل مردم خوزستان از خودروهای پلاک اروند به عنوان یک حق یا تبعیض مثبت با طی یک روال اداری کشدار و پرمشاجره و مبارزه ای مدنی و مطالبه ای منطقی به رسمیت شناخته شد و نهایتا در کارنامه وی به عنوان نمره ای قابل اعتنا قرار گرفت اما واقعا کار شاخص شریعتی و آورده وی برای خوزستان در این دوره چه بوده است؟
۶) شریعتی حمایت اکثر طیف های متفاوت متمایل به آمدن وی به عنوان استانداری جوان و بومی را اکنون از دست داده است و حال از کمترین حمایت سیاسی، قومی و مردمی برخوردار است و حمایت از وی محدود شده است به حلقه ای محدود و کاملن شناخته شده که می توانست در صورت بهتر عمل کردن وی اینگونه نباشد.
۷) آقایان مقتدایی و حجازی و حیات مقدم استانداران شاخصی هستند که هر چند محبوبیت و تصور مثبت از آنها در هنگام شیب نهایی واگذاری مسوولیت به حداقل رسید اما هیچ گاه به طور کامل از دست نرفت چنانچه برای سید جعفر حجازی زعامت و لیدری بخش گسترده ای از اصول گرایان ایجاب شد و مقتدایی نیز محبوبیت مردمی و حتا نخبگانی در قیاس کارنامه ای و عملکردی با دیگر هم رده گان دارد اما شریعتی اکنون فاقد اینگونه حمایت ها و پایگاه های درون استانی ست و بعید است که پس از مسوولیت و ترک خوزستان حتا در رده معتمدان و لویی جرگه خوزستانی ها مانند سه سلف خود قرار بگیرد و کرسی محفوظی غیر از در شهر زادگاه خود داشته باشد.
۸) حلقه گرایی و حفظ و ترجیح تعلقات بومی و شهرستانی و خطی محدود از آسیب های جدی دوران مدیریتی استانداری شریعتی ست که به نظر می رسد احتمالن برای مدتی لزوم و اجماع کلی و توافق در سپردن مسوولیت به استاندار بومی را در میان فعالان و کنشگران خوزی متاسفانه از میان برداشته است.
۹) ای کاش مدیران ملی و استانی بهتر و بیشتر قدر سرمایه اجتماعی خود را می دانستند و حریم نخبگان را پاس داشته و با دقت و تحفظ و مراقبه بیشتر عمل می کردند. در مورد موضوع دکتر غلامرضا شریعتی نتیجه کار حتا اگر به در دست گرفتن سمتی کشوری و دلخواه برای وی بیانجامد در مجموع خسارت و زیان است و آنچه بدست خواهد آمد در قبال آنچه وی از دست داده است احتمالن دارای ارزش کمتر خواهد بود.
دریغا غلامرضا شریعتی!
وی می توانست بسیار بهتر از این وضعیت امروز در خوزستان عمل نماید و چه اکنون و چه در آینده جایگاه بهتری فارغ از مسوولیت های چند روزه اداری داشته باشد و نام و یادی ماندگار گردد.
۱۰) خوزستان با تمدنی چند هزار ساله به عنوان پاره تن نجد ایران به حیات تاریخی خود با همه ناملایمات ادامه خواهد داد و بر نخبگان و شهروندانش فرض است که با مسوولیت و مدارا و تدبیر و رعایت قاعده گفت و گو و تفاهم بیشتر بر بهبود شرایط در مخاطره افتاده اش بکوشند.
انشاالله