شوشان - دکتر فاضل خمیسی :
گفته می شود پاچه خواری نه یک رفتار اکتسابی بلکه یک بیماری روحی و روانی ناشی از اختلالهای عدم تأمین نیازهای اولیه در سالهای اولیه سنین رشد است ، کودکی که نیازهایش در سالهای اولیه زندگی بصورت معقول ارضاء نگردد و روابط عاطفی اش بخصوص با مادرش دچار صدمه و آسیب گردد ، در آینده نمی تواند نسبت به ایجاد یک رابطه عاطفی عمیق با دیگران موفق باشد.
بسترِ تحقیر و شکست در رشد افراد نتایج بسیار زیانباری بدنبال دارد که مهمترین آن فقدان اعتماد به اطرافیان و از دست دادن عزت نفس است . این آسیب موجب میگردد که انسان ها یا هیتلر شوند یا ملیجک!
تحقیر و ناکامی یا آدمی را خودشیفته می کند یا باعث می گردد فرد همیشه تسلیم قلدرمآبان گردد ، یا سلطه گر میشود یا سلطه پذیر.
بهترین روابط بین انسانها روابط برابر و مساوی است ، روابطی که مبتنی براحترام است ، روابطی که معرفت انسانی و قانون تعریف کرده که در آن حتی باید نسبت به قاتل با قانون و احترام برخورد شود ، فراموش نشود پایداری و سالم سازی رفتار محترمانه بسیار مطلوبتر از رفتار مهربانانه است و احترام در برخورد از مهربانی اولویت بالاتری دارد .
در روابط سلطه ای و پلکانی یا باید به زیر دست خود ظلم کند یا از به بالاتر از خود ظلم بپذیرد. احترام در این ارتباط شکننده و مبتنی بر ترس است.
در روابط سلطه ای ، اعتماد وجود نداشته و امنیت شکننده است ، بنابراین رفتارها تصنعی و نمایشی است، وقتی معاون یا کارشناسی در برابر رئیسش تمجید و در غیابش او را تخریب میکند یقین داشته باشیم کارمند موصوف یک بیمار روانی است که نیاز به درمان دارد .
وقتی مسوولی خویش را منزه و حق مطلق بداند نمیتواند با بقیه افراد رفتار بالغانه ای در پیش بگیرد ، بنابراین هر نقدی را مخالفت و کارشکنی میپندارد.
وقتی فردی بدون هیچ توجیه حرفه ای ، تلاش دارد در هر صحنه ای حضور داشته و عکس بیاندازد باید دانست رفتار عزت مدارانه ای ندارد و چنانچه صاحب منصبی شود خود از ترویج کنندگان فرهنگ چاپلوسی خواهد شد .
سلطه گرها افراد عزت مدار را تحمل نداشته و سعی میکنند برای متملقین و سلطه پذیران فضایی از نوع تاریکخانه و محفل ایجاد نمایند که در آن بجز دسیسه چینی و حرف و حرکتهای بی فایده ، خبری از عمران و پیشرفت نبوده و در این محفل ها بجای برنامه ریزی خدمت به اجتماع بیشتر راههای اختلاس و فریب مورد کنکاش قرار میگیرد.
متاسفانه باید گفت ؛ تعدد سلطه گرها در ساختار اجرایی ، آنها را تبدیل به یک سیستم نموده که همانطور پاچه خوار یکدیگرند ، حمایت گر همدیگر نیز میشوند .
در سیستم خود شیفته گی و متملقانه ، رفتارهای عزت مدار، مخالف و دشمن تلقی میگردد ، و اندک اندک این سیستم دامنه وسعت خویش را به جامعه کشانده و باعث میشود ، جامعه در کنش با دیگر جوامع یا خود شیفته گردد یا خود باخته ! یا خود را برترین جامعه در هنر و نژاد و تاریخ و زیبایی بداند یا تحصیکرده اش برای حضور در آن سوی آب غرورش را کنار گذاشته و جارو کش خیابان دیگری باشد .
وقتی اوضاع به این نحو درآمد راهی نمی ماند بجز :
« چو راستی آغاز کردی به کوه و بیابان باید رفت»