شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۹۱۷۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۰
«صادق» عاشقانه جان داد، او برای نجات چند کارگر جانش را به خطرانداخت و پس از چند ‏ساعت تلاش، خودش هم زیر خروارها خاک مدفون شد.
«صادق» عاشقانه جان داد. او برای نجات چند کارگر جانش را به خطرانداخت و پس از چند ‏ساعت تلاش، خودش هم زیر خروارها خاک مدفون شد. 

صادق همراه چند نفر از همکاران آتش‌نشانش ‏در رامهرمز برای نجات و کمک به سه کارگر گرفتار به عملیات رفت. 

عملیاتی که برای صادق ‏بازگشتی نداشت. آخرین عملیات این مرد فداکار نجات سه کارگر محصور شده بین سنگ‌های چند تنی و ‏تلی از خاک بود. تلاش صادق و همکارانش باعث رهایی دو نفر از کارگران شد، اما نجات ‏سومین گرفتار، نفسگیر و دشوار بود. 

تلاش نیروهای عملیاتی به جایی نرسید، خطرهر لحظه جان ‏همه افراد حاضر در محل را تهدید می‌کرد، با این همه اما «صادق» فقط به رهایی آخرین کارگر گرفتار ‏فکر می‌کرد. آن طور که همکارانش می‌گویند، به هر دری زد تا شاید بتواند این عملیات را هم با ‏موفقیت به پایان برساند. 

موفقیت در حرفه صادق و همکارانش یعنی نجات جان انسان‌ها. همین هم شد تا ‏این آتش‌نشان فداکار پا پس نکشد. صادق فقط چند قدم تا نجات آخرین کارگر گرفتار فاصله داشت که ‏ناگهان تلی از خاک روی سرش ریزش کرد. دراین حادثه علاوه بر صادق ایزدپناه آتش‌نشان جوان ‏رامهرمزی، یک کارگر کارخانه گچ این شهر هم جانش را از دست داد.

او عاشق کارش بود، با این‌که چند سال بیشتر سابقه نداشت، اما از نیروهای خوب ما بود. در عملیات‌‏های زیادی حضور داشت. اینها را علی مومن، رئیس آتش‌نشانی رامهرمز می‌گوید. ‏هرچند خطر و فداکاری بخشی از کار آتش‌نشان‌هاست، اما وقتی خبر مرگ صادق را شنید باورش نمی‌‏شد:  «وقتی بچه‌ها به من اطلاع دادند صادق جانش را از دست داده، شوکه شدم. او در عملیات‌های ‏خطرناک‌تر از این هم حضور داشت. خیلی ناراحت شدم، او سنی نداشت، جوان بود. بیشتر از همه فکر ‏پسر هفت‌ساله‌اش اذیتم می‌کند‎.»

مومن درباره جزییات حادثه هم توضیح داد:  «بعدازظهر بود که وقوع این حادثه به ما اطلاع داده شد. ‏حدود ساعت ٣٠:  ٤ روز شنبه. ریزش سنگ و خاک در کارخانه گچ رامهرمز سه کارگر را محبوس ‏کرده بود. بلافاصله نیروهای ما به آنجا اعزام شدند. آن‌طور که در گزارش آمده است، یک سنگ ‏بزرگ روی نوار نقاله گیر می‌کند و کارگرها هم برای رها کردن آن سنگ به طرف نقاله می‌روند ‏که ریزش خاک و چند سنگ آنها را گرفتار می‌کند. نیروهای ما وقتی به محل حادثه رسیدند، یکی از ‏کارگرها را که شرایط بهتری داشت، نجات دادند. بعد هم عملیات برای نجات دو نفر دیگر ادامه یافت. 

چند ساعت طول کشید تا نفر دوم هم رها شد. البته شرایط بدنی مناسبی نداشت و بلافاصله به ‏بیمارستان منتقل شد. نفر سوم اما از همه وضع بدتری داشت. جایی که این اتفاق افتاده، بخش سنگ‌‏شکن کارخانه است. درواقع سنگ‌های چند تنی گچ از معدن ابتدا به این محل آورده می‌شود و سپس با ‏دستگاه‌های خاصی آن را خرد می‌کنند و بعد هم با نوار نقاله به نقاط دیگر کارخانه ارسال می‌شود. به ‏همین دلیل حجم زیادی خاک و پودر سنگ گچ هم آنجا است. ظاهرا صادق وقتی برای نجات کارگر سوم ‏به او نزدیک می‌شود، ریزش سنگ و خاک جان آنها را می‌گیرد. درواقع آنها زیر خاک دفن شدند‎.»

صادق کارش را دوست داشت، روزی که در آزمون آتش‌نشانی قبول شد را خوب به یاد دارم. به کل ‏فامیل شیرینی داد، خیلی خوشحال بود. تقریبا از همان نوجوانی به آتش‌نشانی علاقه‌مند بود، آخر هم ‏جانش را در همین راه از دست داد. اینها را پسرعمه صادق ایراد پناه به «شهروند» می‌گوید. جدا از ‏رابطه فامیلی او با صادق دوستی قدیمی داشت. همین دوستی و رابطه عاطفی صحبت کردن درباره ‏مرگ صادق را برایش سخت می‌کرد. با این وجود چند دقیقه‌ای با ما هم‌کلام شد که در ادامه می‌‏خوانید‎:

شما چطور از حادثه مطلع شدید؟

هوا تازه تاریک شده بود، تلفنی یکی از همکارانش به ما خبر داد. البته ابتدا گفتند که صدمه دیده و در ‏بیمارستان است. اما وقتی به بیمارستان رسیدم، تازه فهمیدم که چه بلایی سر او آمده است. باورم نمی‌شد ‏یعنی هنوز هم باور نمی‌کنم که صادق دیگر بین ما نیست. ما با هم خیلی رفیق بودیم، او یکی از بهترین ‏دوستانم بود‎. ‎

پس شما صادق را خوب می‌شناسید‎.‎

بله؛ تقریبا از وقتی نوجوان بودیم با هم بودیم. هر روز هم رفاقت‌مان بیشتر می‌شد‎.

او چطور وارد آتش‌نشانی شد؟

در آزمون شرکت کرد و قبول شد. شرایط بدنی خیلی خوبی داشت. مرتب ورزش می‌کرد. به همین دلیل ‏هم در آزمون آتش‌نشانی راحت پذیرفته شد. البته خودش هم این حرفه را خیلی دوست داشت. بارها ‏درباره شغلش با من صحبت کرده بود. حتی آن موقع که هنوز آتش‌نشان نشده بود، وقتی با من درد دل ‏می‌کرد، دوست داشت آتش‌نشان شود. آخر هم به علاقه‌اش رسید. آن روزی که در آتش‌نشانی ‏پذیرفته شد، به همه فامیل و آشنا شیرینی داد. هیچ وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم‎.‎

کس دیگری از خانواده صادق هم در آتش‌نشانی فعالیت می‌کند؟

پسر دایی محمد هم آتش‌نشان است. البته او بعد از صادق وارد آتش‌نشانی شد‎.‎

صادق چند‌سال در این حرفه مشغول بود؟

حدود  هشت سال. یعنی چند وقت قبل از ازدواجش‎.‎

 او فرزندی هم دارد؟

بله؛ یک پسر به نام محمد. امسال تازه به مدرسه رفته است. محمد کلاس اول است. دلم برای زن و بچه صادق ‏خیلی می‌سوزد. زنش جوان و بچه‌اش هم صغیر است، واقعا شرایط دردناکی است‎.

 صادق از همان ابتدا در آتش‌نشانی رامهرمز کار می‌کرد؟

بله؛ چون ساکن همین شهر است. البته زادگاه صادق باغ ملک است. پدر و مادرش هم همانجا زندگی می‌‏کنند. اصالت همه ما مربوط به آن اطراف است. الان هم همه برای مراسم به آنجا رفتیم. البته مراسم ‏تشییع جنازه مختصری در رامهرمز انجام شد. اما مراسم اصلی در باغ ملک روز دوشنبه برگزار می‌‏شود‎.‎

شهروند/
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۸/۱۷
comment
0
0
comment آفرین بر شوشان- شما تنها رسانه ای که پوشش دادید.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار