امروز كنارهگيري چهرههايي همچون علي لاريجاني از ادامه كانديداتوري براي انتخابات مجلس پيامي روشن دارد و آن اينكه نهتنها اصلاحطلبان، بلكه اصولگرايان نيز ديگر جايي براي سياستورزي نميبينند.
شوشان - حسين مرعشی:
در همه جوامع و كشورها همواره شهروندان هستند كه اساس جامعه قرار ميگيرند؛ جمهوري اسلامي ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست؛ مضاف برآنكه اساسا اين مردم بودند كه نظام جمهوري اسلامي را در انقلاب يكپارچه سال 57 بنيان نهادند و همه اركان نظام نيز با راي و نظر مردم مستقر شد كه تصويب قانون اساسي، استقرار مجلس و دولت و... مصداق بارز آن است. امروز هم اگر بخواهيم در همين مسير ادامه بدهيم يا حتي اگر قرار باشد اين مسير را اصلاح كنيم، بايد بر نيروي لايزال مردم تكيه كنيم.
واقعيت اين است كه هرچه از عمر انقلاب ميگذارد، با اين حقيقت مواجه ميشويم كه قادر نيستيم در عرصههايي اكثريت مردم را نسبت به سياستها و برنامههاي كشور قانع كنيم. جريانها و اعتراضهاي اخير يعني افزايش قيمت بنزين و تبعات آن، نشاني است از شكاف ميان دولت و ملت. به نظر ميرسد اكثريت مردم از اين تصميم روساي قوا رنجيدند كه در اين ميان بخشي از مردم اعتراضاتشان را آشكار كردند و بخش عمدهاي نيز اعتراضاتشان را فروخوردند؛ طبيعي است كه مردمي كه در شرايط سختي زندگي ميكنند و هزينههاي زندگي آنها افزايش پيدا كرده است، در حالي كه درآمدشان تنها 20 درصد افزايش پيدا كرده، ناراضي باشند. مضاف برآنكه ما شاهد ركود بر بازار هستيم و تعداد بسياري از شهروندان شغل خود را از دست داده يا درآستانه از دستدادن شغل خود هستند و همچنين پرداختهاي دولت محدود شده است. در چنين شرايطي طبيعي است كه بخشهايي از جامعه با تصميم دولت همراهي نكنند و نسبت به آن قانع نشوند. در همين راستا مشاهده كرديم اعتراضها در متن و حاشيه شهرهاي مختلف كشور، تحليلي روشن در اختيارمان قرار داد و معلوم شد كه برداشت و تحليل پيشين مسوولان منطبق با واقعيت نبود. چراكه عملا در شهرها و مناطق برخوردارِ شهري شاهد اعتراض خاصي نبوديم؛ به اين دليل كه شهروندان در اين مناطق همچنان اندوختهاي داشتند تا بتوانند اوضاع فعلي را تحمل كنند. اما در مناطق حاشيه شهرها شاهد خشونتهاي جدي در اعتراضها بوديم. احتمالا دشمن نيز فضاي سياسي و مدني ايران را رصد كرده و بر آتش خشم مردم دميده و آن را شعلهورتر ساخته است. شخصا به هيچوجه منكر اين مساله نيستم، اما نبايد اصل اعتراض را ناديده بگيريم. در چنين شرايطي پرسش اساسي آن است كه چگونه اين جامعه نسبتا آزردهخاطر را ترميم كنيم. متاسفانه امروز فضاي سياسي جمهوري اسلامي را ميتوان به لشكري تشبيه كرد كه ميمنه و ميسره و قلبي دارد. ميمنه اين لشكر، اصولگرايان هستند، ميسره يا جناح چپ، اصلاحطلبان هستند و در عين حال قلبي نيز داريم كه خود را جريان ارزشي معرفي ميكند و درمجموع به نظر ميرسد حاكميت قرار است به اين بخش سوم توجه كند. البته لزوما به اين تصميم ايرادي مترتب نيست اما به هر حال اين اوضاع به آن معنا است كه حاكميت صرفا به 20 درصد جامعه اهميت ميدهد، درحالي كه به باور من، بايد تغيير نگرشي روشن در سطح كلان جمهوري اسلامي به وجود بيايد. ما بايد با فرماني حركت كنيم كه دستكم 60 درصد جامعه از آن پشتيباني كنند. چراكه با اقليتي، ولو خالص نميتوان به نتيجه موردنظر دست پيدا كرد. فرض كنيم ادعاي اين دوستان ارزشي صحيح باشد و هم ميمنه سپهر سياسي و هم ميسره آن، محافظهكار يا سازشكار باشند و تنها كساني كه بهنحوي قلب اين لشكر هستند، وفادار و انقلابي باشند اما به هر حال ايران كه تنها متشكل از اين نيروها نيست. ايران جامعهاي است متكثر با سطح متفاوت از نيروهاي ارزشي و انقلابي. نظام اسلامي، نظامي است كه البته بايد مبتني بر فعاليت اين قلبِ ارزشي گام بردارد اما اين نظام هم بايد متوجه جناحين خود باشد و با جهتگيري خاصي حركت كند كه اكثريت جامعه از آن راضي باشد. در اين شرايط اگر ميخواهيم بهنتيجه مطلوب برسيم، بايد با رويكردي فراتر از اين عزيزان حركت كنيم. امروز كنارهگيري چهرههايي همچون آقاي علي لاريجاني از ادامه كانديداتوري براي انتخابات مجلس پيامي روشن دارد و آن اينكه نهتنها اصلاحطلبان، بلكه اصولگرايان نيز ديگر جايي براي سياستورزي نميبينند. امروز اگر عزمي فراگير جهت ارايه فراخوان براي تشويق و ترغيب شخصيتهاي موثر اصولگرا و اصلاحطلب كه قادر به بازسازي اعتماد شهروندان جهت مشاركت در انتخابات هستند، وجود نداشته باشد، فرصت تاريخي انتخابات مجلس نيز از دست خواهد رفت و اگرچه ممكن است نظام به سمت خلوص انقلابي حركت كند اما فراگيري آن تحتالشعاع قرار ميگيرد.