شوشان - پژمان کریمی :
آنچه می خوانید واکنش به مطلبی است که باعث گردید تا پس از یک دوره نسبتاً طولانی، سکوتم را بشکنم و مواردی را طرح کنم که احساس میکنم نظر مشترک بسیاری از فعالین اجتماعی و کنشگران سیاسی خوزستان نیز است.
ماجرا از آنجا آغاز میگردد که عصر دیروز از طریق یکی از دوستان مطلع شدم که نام بنده به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی از سوی یک پایگاه خبری شناسنامه دار درج گردیده و این خبر در گروه های مختلف در حال باز نشر است.
بنده ضمن احترام به کلیه احزاب و گروههای قانونی از جمله حزب مذکور و با عنایت و اعتقاد به اینکه تنها راه برون رفت از بن بست های سیاسی موجود در کشور پذیرفتن اصل اساسی تحزب و فعالیت احزاب توانمند، مستقل و برنامه محور است، اذعان می نمایم که هیچگونه وابستگی رسمی و غیر رسمی با حزب کارگزاران نداشته و ندارم.
به عنوان یک فرد رسانه ای و همچنین با استناد به قانون مطبوعات این مسئله را باید به گردانندگان پایگاه خبری مذکور یادآور شوم که در درج اخبار و همچنین عناوین رسمی افراد، حتما بایستی جانب اخلاق را نگه داشته و ایضاً منبع خبر به طور واضح و مشخص قید گردد. مشخصاً جا داشت که در مورد صحت و درستی این خبر حداقل از خود بنده سئوال میشد سپس اقدام به انتشار آن میگردید. بنابراین درج جوابیه و تکذیبیه، کمترین تقاضای قانونی بنده از دوستان می باشد.
اینجانب نزدیک یک سال است که از سمت خود در منابع طبیعی خوزستان استعفا داده و در زمان خدمت منصوب هیچ شخص و جریانی نبوده و تنها با تکیه بر توانمندی های حرفه ای و تخصصی و همچنین با استناد به مدرک تحصیلی معتبر و مرتبط در آن جایگاه خدمت نموده ام.
اهداف و انگیزه های غیراخلاقی که باعث میشود چنین سناریوهایی در بستر سیاسی و رسانه ای استان تهیه و در فضای مجازی به سرعت منتشر شود برای همگان روشن و مبرهن است ولی نکته اینجاست که در شرایط فعلی که احزاب سیاسی تمام سرمایه اجتماعی خود را باخته اند و با عملکردهای ناصواب خود هیچ امید و انگیزه ای برای مشارکت در فعالیت های حزبی و مدنی باقی نگذاشته اند ، تهیه کنندگان خبر فوق قرار است به چه اهدافی برسند؟
از جریانات اصولگرا که به طور ریشه ای و سنتی میانه ای با تکثر و تعدد احزاب ندارند در این یادداشت عبور میکنم، ولی بررسی روند فعالیت جریانات سیاسی اصلاح طلب در استان خوزستان از خرداد ۷۶ تا به امروز موید این واقعیت تلخ است که برغم شعارهای مطروحه از سوی آنان از جمله مشارکت اقوام، جوانان و زنان، پاسداشت کرامت انسانی و حقوق اساسی، بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، پیگیری مطالبات اصناف و تشکل ها و دهها وعده و وعید دیگر.... پس از رسیدن به قدرت، نه تنها هیچ برنامه ی مشخصی نداشته بلکه در عوض با پرداختن به رقابت های مخرب و مسائل حاشیه ای که حاصل ترجیح منافع شخصی و باندی بر اهداف گروهی بوده و در هیچ چارچوب تشکیلاتی پذیرفتنی و قابل دفاع نیست، راه را برای شکوفایی و توسعه پدیده تحزب در استان مسدود و ناهموارتر از قبل نموده اند. تا جاییکه امروزه با انباشت مشکلات ناشی از این رویه در کنار پدیدهایی چون زایش احزاب یک شبه و تک نفره، بسط و گسترش پدیده پدرخواندگی و حضور شخصیت های موثر ولی در سایه که باعث نقض استقلال احزاب در تصمیم گیرهای ملی و محلی گردیده، باعث شده تا امروزه تمایل کنشگران اجتماعی، شخصیت های فرهنگی و فرهیخته و سیاسیونِ مستقل به حضور در فعالیت های تشکیلاتی به حداقل سطح خود برسد. در نتیجه اینکه امروزه بحران سرمایه های انسانی و اجتماعی دو چالش جدی برای گروه های سیاسی اصلاح طلب در استان خوزستان به خصوص در انتخابات پیش رو می باشد.