شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
این روزها همه نگرانیم، در خانه نشستن، بیرون نرفتن، خرید نکردن،به دعوت نرسیدن، به عیادت بیمار و تسلیت مصیبت دیده نرفتن، سوار تاکسی و اتوبوس و ... نشدن و بسیاری فعل منفی دیگر، نمایه ایست از روزهایی که میگذرند.
نگران همه نفسهای ممکن الحدوثیم، نگران ذرات هوایی که می بلعیم، نگران نانی که میخریم، نگران نگاه عابران در خیابان، نگران صدای سرفه های خشکی که می شنویم، نگران چهره هایی که وجودشان را پیشتر در کنارمان نمیدیدیم و … و امروز چه اندازه کوه نگرانی های ما بالا و بلند است! بالا بلندی که سنگینی جانش، راه نفس مردم را بریده، مردمی که همیشه بحرانها را در غیاب مدیران، مدیریت کرده اند و اگر زلزله ای آمده، پتوی خانه شان را فرستاده اند، اگر سیلی نابکار خانه هموطنی را به گل نشانده، بخاری زمستانشان را فرستاده اند، اگر ریزگردی، اگر سقوط هواپیمایی، و با هزاری اگر دیگر، خود را و خانه و خانمان و همسایه وهم شهری و هم وطنش را از یاد نبرده،اما اکنون کوه نگرانی اش، غولی است به وسعت و تعدد مدیران ناکارآمد، که در برابر بحرانتنها به صدور بخشنامه دلخوشند!
اگر رفتید، که رفتید، و اگر آمدید؛ که آمدید. آنکس که میرود بازنگردد و آن کس که می آید،بماند. آنکس که هست؛ که هست! و آنکس که نیست؛ که نیست! آنکس که اسلحه دارد، از آنکس که اسلحه ندارد درجه تبش را بپرسد و آنکس که طلیعه دار ورود به استان است، کباب کنار جاده را از یاد نبرد، که طعم چنین کبابی، خاطره می سازد! و اینگونه است که در کرویدورهای ادارات و درون برگه دان دفتر مدیران، انبوهی بخشنامه صادره و وارده تلنبار شده، و در همه این بخشنامه ها، آنچه غایب از نظر مانده؛ انسان خوزستانی است که امروز، کوه نگرانی اش، سر به سر مریخ میگذارد، انسانی که تنها تصورش از مدیران، آدمی است با قیچی و روبان! انسانی که عادت کرده با کثرت بخشنامه ها، کار خود را خود کند و آنچنان که میگویند، آدمی اسیر عادت های خود است.