عنایت آزغ، ۲۹ ساله و اهل روستای باوج از شهرستان رامهرمز است؛ جوان دستفروشی که در خیابان در نزدیکی کلینیک سینا بساط میکرد.
سهشنبه هفته گذشته بود که کلینیک درمانی سینا در منطقه تجریش تهران، با انفجار چند سیلندر گاز بزرگ و کوچک، دچار آتشسوزی شد؛ این حادثه که هنگام ساعت کاری کلینیک رخ داد، منجر به مرگ ۱۹ نفر و مصدومیت ۹ تن از کارکنان و مراجعهکنندگان این کلینیک شد.
با وقوع این حادثه تعداد زیادی از افراد حاضر در کلینیک، در ساختمان حبس شده بودند و درخواست کمک میکردند.
عنایت آزغ، ۲۹ ساله و اهل روستای باوج از شهرستان رامهرمز است؛ جوان دستفروشی که در خیابان در نزدیکی کلینیک سینا بساط میکرد. او وقتی صدای فریادهای کمک زنان و کودکان کلینیک حادثهزده را میشنود و متوجه آتشسوزی ساختمان میشود، بساطش را رها میکند و به طرف محل حادثه میرود. در نهایت او توانست ۱۰ نفر را از درون ساختمان در حال آتش سوزی نجات دهد.
در مورد شب حادثه با عنایت آزغ صحبت کردیم.
چه شد که برای کار، تهران را انتخاب کردید؟
تا سیکل درس خواندم. در روستا کار نبود. از سال ۸۵ به تهران آمدم و کارگری میکردم اما مدتی بیکار بودم و از شش ماه پیش دستفروشی میکنم.
شب حادثه کجا بودید و چه شد که تصمیم گرفتید به داخل ساختمان بروید؟
شب حادثه آتش گرفتن کلینیک سینا، ۵۰۰ متر آن طرفتر بساط کرده بودم که ناگهان صدای انفجار شنیدم و دود غلیظی دیدم. به سمت ساختمان دویدم. با شنیدن صدای فریادهای زنان و آن کودک، غیرتم اجازه نداد بایستم.
چطور وارد ساختمان شدید؟
به دلیل وجود شعلههای آتش نتوانستم از درب ورودی، وارد ساختمان بشوم و مجبور شدم شیشههای ساختمان را بشکنم و طبقه به طبقه بالا رفتم تا به طبق چهارم یعنی همان محل آتشسوزی رسیدم. شیشهها را شکستم تا دود از ساختمان خارج شود و کسانی که آنجا گرفتار بودند، خفه نشوند.
چطور آنهایی که در ساختمان بودند را نجات دادید؟
با کمک نگهبان، آب تهیه کردم و به طبقه چهارم رساندم و دستمالها را خیس کردم تا زنان و کودکانی که گرفتار بودند روی صورتشان بگذارند. آنها را به پشتبام ساختمان کناری بردیم و آتشنشانها آنها را نجات دادند. بعد هم با کمک همان نگهبان توانستیم یک مرد که بیهوش شده بود را به پشت بام ببریم.
چند نفر را نجات دادید؟
در مجموع یک دختربچه، یک زن باردار، هفت تا هشت زن دیگر و یک مرد را نجات دادم.
وقتی این افراد نجات پیدا کردند چه حسی داشتید؟
وقتی آنها نجات پیدا کردند خیلی خوشحال بودم اما از طرفی ناراحت بودم. ایکاش میتوانستم بقیه را هم نجات بدهم.
شنیدیم که بعد از برگشتن به خیابان، وسایل بساط را پیدا نکردید.
بعد از حادثه، دیگر اثری از وسایلم ندیدم. موبایل و وسایل بساطم هم سرقت شده بودند.
از طرف سازمان آتشنشانی تهران پیشنهاد استخدام داشتهاید؟
بعد از این حادثه، سازمان آتشنشانی شهرداری تهران به من پیشنهاد داد که استخدام شوم اما من آرزو دارم که راه سردار سلیمانی را ادامه دهم و هنوز قبول نکردهام. سه تا چهار روز دیگر تصمیمگیری میکنم. آرزوی دیرینه من دیدار مقام معظم رهبری است و دوست دارم راه سردار سلیمانی را در پیش بگیرم.
اوضاع مالیتان چطور است؟
وضعیت مالی من زیر صفر است.
خانوادهتان دوست دارند که شما در آتشنشانی کار کنید؟
مادرم، خواهر شهید است و پدرم در جنگ حضور داشت و دوست دارند راه سردار سلیمانی را ادامه بدهم.