شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۳۷۲
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۰
شوشان/ آرش قلعه گلاب در روزنامه کارون نوشت: اشاره: خيلي دلم گرفته است. بسيار غمگين و ناراحتم. انگار تمام دنيا را به روي سرم خراب كرده اند. ساعت نزديك به چهار صبح روز يكشنبه چهاردهم مهر ماه است و اصلا خوابم نمي برد. كم‌ تر از سه ساعت پيش موتورم را از توي حياط خانه ام دزديدند. بعد از اين كه ساعت دوازده ي شب مغازه را تعطيل كردم و خسته و كوفته به خانه آمدم، موتورم را مثل هميشه توي حياط خانه پارك كردم و در كم تر از ده دقيقه، وقتي براي قفل كردن درب حياط ، درب هال را باز كردم و به حياط رفتم، حيرت زده شدم، موتورم را دزديده بودند. و حال سه ساعت پس از حيرت زدگي تمام، تصميم گرفتم كه به دزد موتورم نامه‌اي بنويسم. در زير، متن نامه را مي خوانيد.

دزد محترم:

مي دانم با احترام از تو ياد كردن امر چندان معقولي نيست، ولي تو نيز مي‌تواني محترم باشي، اما يادت باشد كه گفتم مي تواني، نگفتم هستي.

حال كه موتورم را دزديدي، مي خواهم برايت از خودم و موتورم بگويم، تا بداني كه تو تنها يك موتور را ندزديدي! بلكه موجب آشفتگي و پريشاني خانواده اي را فراهم كردي. اين موتور را پنج ماهي مي شود خريده بودم، به مبلغ بيست و دو ميليون ريال تمام و البته يك ميليون و صد پنجاه هزار ريال هم بيمه اش كردم. ولي همه ي پول آن را نقد نپرداختم، يعني نداشتم كه بپردازم! هشت ميليون ريال آن را نقد پرداختم و مابقي اش را در دو قسط هفت ميليون ريالي پاس كردم. هم مي تواني از خود موتورم بپرسي( حال كه مردانه سوارش هستي!) و هم مي تواني موتور فروشي شاهين واقع در لين يك احمدآباد آبادان را قسمش دهي، آخر ايشان مي تواند شهادت دهد كه من براي دو روز ديركرد قسط موتورم، جلوي ايشان چه عرق شرمي بر پيشاني ام نشست.

اما شنيدن اين كه با اين موتور، چه كارهايي انجام مي دهم، شايد براي تو كه با مردانگي تمام! سوارش شدي و به سوي ناكجاآباد تاختي! خالي از لطف نباشد. خدا را چه ديدي، شايد به رگ غيرتت برخورد و خودت با دست خودت آمدي و موتورم را به من برگرداندي؛ نااميد نيستم، تو هم مي تواني براي خودت يك " ژان وال ژان " باشي، هرچند من نه شباهتي به بازرس ژابر دارم و نه با آن كشيشي كه شمعدان هاي نقره اي را به " ژان وال ژان " بخشيد احساس همذات پنداري مي كنم! فقط روزنامه نگاري هستم كه براي آن كه دخل و خرج زندگي‌ام با هم بخواند! كسب و كار آزادي نيز براي خود تدارك ديده ام!

اما درباره‌ي اين كه با اين موتور، چه كارهايي انجام مي دادم، بد نيست بداني: صبح كه از خواب پا مي شدم، اول مي رفتم سروقت پخش مواد غذايي توكل، و كلي خرت و پرت بارش مي كردم، كِش تركبند موتورم شاهد خوبي براي گفته هايم است! بعدازظهر ساعت يك و نيم با موتورم( حال ديگر موتورت!)

مي آمدم خانه براي نهار! ساعت پنج بعدازظهر باز دوباره موتورت! را هندل مي‌زدم و مي رفتم كم و كسري مغازه را جور مي كردم! بعد دوباره ساعت هفت عصر مي رفتم و همسرم را سوار مي كردم مي بردم منزل مادرم، تا او به خاطر اين كه من تا ساعت دوازده ي شب در مغازه كار مي كنم، تنها نباشد و باز دوباره ساعت دوازده ي شب مي رفتم دنبال همسرم درب منزل مادرم، و به اتفاق هم، مي رفتيم خانه ي خودمان براي اين كه باز دوباره فردا همين كارها را با موتورم تكرار كنم! ولي حالا كه ساعت نزديك به پنج صبح است؛ مانده ام كه فردا چكار كنم!


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار