شوشان - حسن بهنام :
۲۶ دیماه ۱۳۵۷، محمدرضا پهلوی با قبول شرط شاپور بختیار، برای پذیرش پست نخستوزیری، ایران را برای همیشه ترک کرد تا کتاب سترگ تاریخ این سرزمین وارد فصلی تازه شود.
فصلی نو، با امیدهای فراوان برای جبران خطاهای شاه و جبران ظلمها، ستمها، فسادها، غارتگریها و رانتخواریهای صاحبان قدرت!
فصلی از امید به برابری و رفع فقر و تبعیض، امید به برپایی عدالت در همه شئون زندگی مردم!
امید به پایان حکمرانی شاهانه و غیرپاسخگو، اربابمنشانه و سلطانی.
پایان دستبوسیها و قدیسسازیها...
رفتن شاه از ایران، دلهای غمگرفته را شاد و امیدوار کرد تا فضای آزادی و حرمت و کرامت انسانی فضای غالب کشور شود.
اکنون ۴۲ سال از آن روز تاریخی میگذرد و سخنها و قضاوتهای فراوانی شنیده و گفته شده است.
سخن گفتن و داوری درباره افراد و شخصیتهای بزرگ و تأثیرگذار بر سرنوشت ایران و مردمانش، جز در گفتمانی منصفانه و ترازویی از عدل و انصاف، بیراهه و کژراههای ویرانگر خواهد بود و هیچ استثنایی ندارد.
اگر میخواهیم این آب و خاک و این تمدن بزرگ بماند و پیشرفت و توسعه نماید، باید بتوانیم آدمهای بزرگ خود را نقد کنیم. زیرا آدمهای بزرگ چه بسا خطاهای بزرگ هم داشتهاند، خطاهایی که برای جامعه و تمدن ما فاجعهبار بودهاست.
نقد چنین افراد بزرگی میتواند با رشد آگاهیهایمان، جلوی تکرار آن خطاها را بگیرد.
اگر خطاها و اشتباهات این بزرگان، فارغ از هرگونه پیشداوری یا قدیسسازی، مورد نقد و سنجه دقیق و علمی، درست و سازنده، دور از حب و بغضهای متداول سیاسیون، انجام میگرفت، یقینا ایران امروز، به مراتب، حالی بهتر داشت با مردمانی شادتر و امیدوارتر. چنین باد!
(۲۶ دیماه ۱۳۹۹)