شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
در اهواز هیچکس وظیفه ندارد، در نتیجه مسئولیت ندارد و در آخر پاسخی نخواهی شنید، در اهواز فقط عده ای هستند که اختیارات دارند، اختیارات و نه وظیفه، و در برابر این اختیارات چون وظیفه ای ندارند پس پاسخگویی لازم نیست.
در اهواز اگر آب شرب به خانه تان میرسد از لطف سازمان مربوطه است، لطفی که سازمان در حق مردم دارد. اگر چراغ خانهتان هنوز روشن است و یخچالتان خنک، به جان مسئولین وزارت نیرو تا شرکت توزیع برق و ... اهواز دعا کنید، دعا کنید که لطفشان باعث شده نیازی به شمع و چراغ گازی نداشته باشید، هر چند برای روشن کردن همان چراغ گازی باید شکرگزار زحمات شرکت گاز باشید، شرکتی که گاز را از زیر پاهایتان بیرون میکشد، از همان زمینهایی که نیاکان تان درونش خفتهاند و احتمالا پس از چند هزاره، تبدیل به همین گاز و نفتی شدهاند که از زیر دستتان در میرود تا شرکت غولپیکر نفت در انبوهی لوله مارپیچ آهنی به اطراف و اکناف عالم بفرستد! همان شرکتی که هر کجا عشقش کشید دیوار میکشد و مینویسد: اینجا مال ماست؛ هرچند همین اطلاع رسانی از سر لطف مدیران عظیم نفتی است و گر نه در برابر شهروند اهوازی که نیاکانش را به صورت نفت و گاز میفروشند وظیفه ای ندارند، شرکتی که تمام موجودیش مشتی اختیارات است با صفت قانونی، اختیارات قانونی!
در اهواز اگر زنده هستید، اگر نفس می کشید، اگر جامه ای بر تن دارید، اگر تایر خودروتان می چرخد و سوراخ نشده، اگر نانوای محل آرد دارد و آردش را با آبی که شرکت آبفا منت نهاده خمیر میکند، اگر معابر شهرتان سیاهپوش مشتی قیر و ماسهاند، و اگر هم نه؛ اینها همگی مجموعهای به هم تنیده از منتهای رسمی و غیر رسمی سازمانها و مدیران است، منتهایی که امکان زیستن و همزمان مردن را در اختیار شهروند میگذارد. و اختیار شهروند، تنها نوعی از اختیارات که باید پاسخگویش بود.
اگر با خودرویتان بوق میزنید، بیمارستانها ناراحت میشوند، بیمارستانهایی که خود مصیبتی مضاعف برای شهروندان همسایهاند! اگر از این طرف شهر به آن طرف شهر میروید، عوارض این اختیار را باید بدهید، تازه شانس یارتان باشد و اضافه بر عوارض، جریمه نشوید که جریمه را خود حکایتی دیگر است!
شهروند اهوازی مختار است در باران قدم بزند و برای قدم زدن در باران خیالهای واهی در سر نپروراند! گمان گناه آن شاعر کاشانی در سرش نیفتد که زیر باران باید رفت، زیر باران باید با ز... این از جمله همان اختیاراتی است که هیچ گونه شهروندی حق ندارد، البته از نوع آقا زادهها خیر.
شهروند اهوازی هر بامداد که از خواب برمیخیزد باید به آسمان نگاه کرده و تعداد ریزگردها را بشمارد و به تعداد ریزگردها بر پدر و مادر برخی! مدیران مختار رحمت بفرستد، رحمت بفرستد که تیله تیله تعطیله! ریزگرد چنان که دانی موجودی است از جمله همکاران ستاد بحران که اختیار تعطیل کردن همه را دارد حتی خود مدیران را!
ریزگرد اگر تعطیل میکند، باران هم در اهواز چنین میکند، آب و فاضلاب هم تعطیل میکند، و حاکمان تعطیلات در اهواز چنان به فزونی فتاده که کرونا به همکاری تکیده در حضور همکارانش بدل شده، خیل خوانین و شیوخ تعطیلات!
کرونایی که بساط چین چند میلیاردی را جمع میکند، اروپای پر زرق و برق را تعطیل میکند، آمریکای پدرسوخته را نیز، البته آمریکای دوره ترامپ منظور نظر نگارنده است! و بسیاری از دیگر جاهای این عالم سفلی را به تعطیلی میکشاند؛ اما به اهواز که میرسد در برابر خیل حاکمان تعطیلات و اختیاراتشان چنان شرمنده میشود که تنها چاره را در تعطیلی ابدی شهروند اهوازی مییابد، راهی که پایانش بازنشستگی درون گور است و بس؛ در این میانه اگر آمارها ذهنتان را غلغلک میدهد و از خود میپرسید چرا اهواز این اندازه رنگ عوض میکند؟سبز، آبی زرد قرمز! پاسخ منصفانه برمیگردد به غیرت و حسادت این ویروس رقاص،کرونا! ویروسی که در همه جای جهان حاکم بلامنازع تعطیلات بود اما در اهواز خود را عضوی کوچک از باندی دید که اختیاراتشان جملگی بر محور تعطیلی شهروند اهوازی بنا شده! و از این روست که شاهد رقص بی انقطاع کروناییم در اهواز.
شما به جای کرونا باشید چه میکنید؟ وقتی میآیید و میبینید حتی باران با آن تن لطیف به اهواز که میرسد به طوفانی از فاضلاب بدل میشود! فاضلابهایی که دهانی باز برای بلعیدن شهروند-کودک اهوازیند و تاکنون چندین طفل به مدرسه نرفته را به سرزمین تعطیلات ابدی هدایت کرده اند! به جز اینکه رنگ قرمز ستاد بحران و کرونا را به رنگ مشکی تنپوش اهوازیها گره بزنی؛ منصفانه بگو، شما به جای کرونا باشی چه میکنی؟!