شوشان - رحیم قمیشی :
ده روز است جملهای در گلویم گیر کرده. از بس نگرانم تا متهم نشوم به غربزدگی. از این ترسویی خودم بدم آمده.
در جبهه که بودیم در پاسخ یکی که بلند و شعاری میپرسید؛ "کی خسته است" باید محکم پاسخ میدادیم "دشمن". خیلی هم این شعار برایمان روحیه بخش بود. واقعا هم همینطور بود. دشمن ما که صدام بود و نیروهای حمله کنندهی عراقی، در برابر اراده جوانهای ما واقعا کم میآوردند. بعدها هم که از نزدیک داخل عراق را در همان زمان جنگ دیدم مطمئن شدم آنها واقعا خسته بودند. مسلما اگر کمک کشورهای عربی نبود و پولهای هنگفتی که به صدام میرسید، او بریده بود. خسته بود و بشدت در مقابل نیروی اراده جوانهای ایران زمین، با همهی کمبودهایشان، کم آورده بود.
همان موقع احادیثی برایمان میخواندند از صدر اسلام و میگفتند این جنگ، جهاد اصغر است، جهاد اکبر هنوز مانده. ما چون حدیث بود قبول میکردیم، اما در دلمان میگفتیم کدام جهاد از این بالاتر؟ جانمان، سلامتیمان، جوانیمان را گذاشتهایم وسط. مهمتر از این کدام است؟
اما جهاد اکبری در پیش بود، دشمنی بزرگتر! یعنی دشمنی بزرگتر از صدام، بزرگتر از اسرائیل، بزرگتر از انگلیس و آمریکا.
همانی که جهاد اکبر را میطلبید.
چند هفته پیش در مراسم سوگند ریاست جمهوری آمریکا بایدن سخنرانیِ کوتاهی کرد و در همان بدو شروع به کارش تعریفی از دشمن برای همهی مخاطبینش که همهی دنیا بود، فرستاد.
بایدن گفت دشمنِ پیشِ روی ما نفرت است، افراطیگری است، خشونت است، بیکاری است، بیماری است و ناامیدی. او گفت تنها با وحدت میتوانیم کارهای بزرگی انجام بدهیم. او گفت باید شغل ایجاد کنیم، باید به مراکز اموزشی توجه کنیم، باید در جهان منشاء خیر باشیم، و گفت باید همهی اختلاف نظرهای پیش آمده را کنار بگذاریم تا بتوانیم به اهدافمان برسیم.
من غربزده نیستم و نمیگویم رئیس جمهور آمریکا در سخنانش حتما صادق است. میدانم درصد زیادی از ظلمهایی که در کشورهای عقب افتاده اتفاق میافتد گردن آمریکا است. میدانم بسیاری از آوارگیهای جهان بهخاطر سیاستهای استکباری آمریکاست.
اما چرا نباید بگویم چقدر سخنان بایدن سنجیده و زیبا بود. چقدر درسآموز بود، چقدر قابل تحسین بود، چقدر ترجمهی دقیقی از سخنان پیشوایان ما بود. ترجمهای از آیات خدا بود. نبود؟!
ما همان زمان جنگ فکر میکردیم صدام را که شکستیم، کشورهای منطقه را که مقهور قدرت خود کردیم، قدرت منطقهای و جهانی که شدیم، به اهدافمان میرسیم، بزرگ میشویم، با عزت میشویم، و چقدر بالا میرویم!
نمیدانستیم دشمن اصلی جای دیگری است، درون خودمان است، مایی که مغرور میشویم، مایی که قانون را تنها برای خودمان میخواهیم، مایی که خودخواه میشویم، یادمان میرود خشونت و نمایش قدرت یعنی حقارت.
مایی که فراموش میکنیم بیسوادیمان، سطحینگریمان، نفرتمان میشوند حاکم جانمان.
ما نمیدانستیم همهی دنیا را هم داشته باشیم، هیچ نداریم اگر نتوانیم منشاء خیر و عدالت در آن باشیم. هنوز اگر از ما بپرسند دشمن ما کیست؟ جوابمان معلوم است. این کشور است، آن کشور است، این آئین است، آن آئین است، این گروه است، آن افرادند...
هنوز فکر میکنیم اگر کاخ سفید را کردیم حسینیه، کرملین را کردیم مسجد، کاخ ورسای را کردیم مهدیه، دیگر رسالت ما در دنیا تمام شده، وقتی از همهی بلندگوها قرآن پخش شود، وقتی همه خانمهای جهان پوشش ما را داشته باشند، وقتی همه مردها ریششان بلند باشد، همه به نماز جمعه بروند، ما دیگر آرزوی برآورده نشدهای نداریم! امام زمانمان هم که میآید و گردن همهی ظالمها را میزند. دیگر چه میخواهیم؟
همین است که امروز بی عدالتی در دادگاهها موضوعی است فرعی برایمان، اختلاس و دزدی موضوعی است غیر مهم، از هم پاشیدگی خانوادهها اهمیتی ندارد، رواج دروغ و خرافات و ریا در جای جای کشور عادی است. فاصلهی طبقاتی، فقر، نیازمندان بیشمار، ناامیدی، خشونت، همه مسائلی پیش افتاده هستند برایمان.
هنوز باور نکردیم جهاد بزرگتری در پیش داریم. دشمن بزرگتری مقابل ما میایستد. دشمنی که خیلی ترسناک است. و الان لابلای چنگالهایش دست و پا میزنیم!
همان دشمنی که بایدن به آن اشاره میکند؛ نفرت، خشونت، بیقانونی، افراطیگری، ناامیدی، بیکاری، بیماری و ما بعلاوهی آن دشمنها که او میشمارد لیست بلندتری داریم؛ خودبزرگبینی، بیسوادی، اعتقاد به موهومات، ترس، تظاهر و دورویی، پنهان کردن مصلحتی حقیقت، استبدادزدگی، شخصیت پرستی، و صدها دشمن دیگر. دلمان را خوش کردهایم به دشمنان زمینی، دشمنان با نام و نشان، دشمنانی که خیلی کوچکند وما بزرگشان میکنیم!