شوشان - غلامرضاجعفری:
در زمانهای دور، خیلی دور و شاید پیش از اسلام معروف است که جامعه به شکل سخت و شدیدی طبقاتی بوده، همان جامعه کاستی، جامعه ای که نقش آدمها پیش از تولدشان در اجتماع مشخص بود، اگر کسی خوش شانس بود و پدرش مثلا از گروه مُغها بود او نیز جامه مُغی بر تن میکرد و کل عمرش را در خوشی و سعادت و ثروت و … میگذراند، اگر در خانوادهای مثلا نظامی به دنیا می آمد باز هم چنین حالتی داشت و باید شمشیر به دست میگرفت و مبارزه میآموخت، خانواده دهقان باشد، کشاورز باشد، پیشهور باشد و خلاصه هر نوزادی بود و شانسش، همه چیز درهم و برهم!
جامعه کاستی عموما جامعه موفقی نمیتوانست باشد، چرا که آدمها بر اساس توان و دانش و تجربه نقشی در اجتماع نمیگرفتند بلکه این خون بود که راه هر کسی را مشخص میکرد، آنروزها البته میگفتند خون، اما امروزه ما با جادوی ژن و ژنهای جادویی و نوع ممتاز ژنها آشنا شدیم.
جای دوری نرویم در همین انتخابات پیش رو نمونههای نامزدان بسته به خون و یا همان ژنتیک برتر را پیش رو داریم، آنطوری که مثلا کسی روزگاری نماینده مجلس میشود، و نماینده شدن؛ به نوعی در ادامه همان حکایت کاست است، و حالا آمدهاند و میخواهند به نوعی وکالت را در ژن خود موروثی بفرمایند و از آنجا که معمولا طبقه های ممتازه از همان قعر تاریخ دستشان بند خزانه و … بوده میتوانند پایگاه گعدههای خود را در محلات ممتاز شهر مستقر کنند و از جهت مالی انواع و اقسام ساپورتها شامل حالشان میشود، البته نه از جنس ساپورتهای مخملی و چسبان!
در این میان یک جای قصه میلنگد، در آن قعر تاریخ همه چیز با دستور سلطان وقت تمام میشد اما امروزه سلطان اصلی مردمند، همین مردمی که حتی محلاتشان برای جماعت مرغوب نیست، همین مردمند که سد راه ژنهای موروثی میشوند و رایشان را به کسی میدهند از جنس خودشان.
اگر روزگاری،روزی، زمانی کسی رایشان را گرفت و بعد مردم را از یاد برد، مردم اما فراموش نمیکنند، ما مردمیم، میبخشیم اما فراموش نمیکنیم.