شوشان - مجتبی حلالی:
موضوع تبعیض است. موضوع بی توجهی است. موضوع حقی است که بواقع ستاندنی است و نه دادنی.
مگر می شود او که دائما از نداری می گوید به یکباره از آب مورد نیاز بهره مند شود؛ و آنکه نجابت به خرج داده و اعتراضش را بصورت آرام و اخلاقی بیان کرده بی نصیب باقی بماند؟
مگر می شود فیلم ها و تصاویر مختلف از فجایع زیست محیطی منتشر شود و آن را کذب خواند؟ کدام دروغ؟ کدام کذب و کدام بزرگنمایی و تخریب؟
برای حل یک مشکل ابتدا باید موجودیت مشکل را پذیرفت، در واقع اگر واقعیتی که هست را بپذیریم 80 درصد مسیر طی شده و الباقی به مدیریت و روابط و رایزنی ها و ... برمیگردد.
کارون را، کشاورزی را، روستاهای پایین دست سد گتوند را، تالاب هور و شادگان را، بیکاری جوانان استان و حضور نیروهای غیربومی در صنایع و پیتروشیمی ها، جملگی نشان می دهند، که خوزستان بواقع درگیر مشکلات سوء مدیریتی است. درگیر تبعیض و بی توجهی هاست.
نارضایتی مردم قطع به یقین بی دلیل نیست، می بینند و متضرر شده اند که لب به گلایه گشوده اند.
طی چند روز اخیر عکس و فیلم های کوتاه از مشکلات زیست محیطی خوزستان بویژه در تالاب هور و از بین رفتن احشام و ماهی ها و ... خبرساز شد. آنقدر تصاویر متاثر کننده بودند که در سطح کشور بازتاب گسترده داشت.
شاید ناراحت کننده ترین قسمت از ماجرا، هزاران ماهی تالاب هور بود، که نصفه جان بودند، درهم آمیخته و لشتک زنان پیغام می دادند، بی آبی امانمان را برید. تصاویر و فیلم ها تهیه شد و ماند به یادگار و حسرت.
پس از این بود که فیلم و تصاویر گاومیش های تشنه منتشر شد، پس از اندکی فیلم ده ها گاومیش منتشر شد که در فضایی کمتر از 20 متر و تنگاتنگ هم در آبی گل آلو و مرداب شکل سعی در خنک کردن خود داشتند. و در نهایت فیلم مگس هایی منتشر شد که گرد لاشه همان گاومیش ها می چرخیدند. گاومیش های جان باخته از گرما و بی آبی.
تالاب هور، ماهی های بی جان، گاومیش هایی که لابلای گل و لای تالاب جان می باختند. و آن مرد سالخورده، با لباس محلی، دست بر پیشانی، خیره به تالابی که همه زندگی شان بود. و یاد ایامی که چقدر پر رونق بود این تالاب.
حدودا 600 کیلومتر دورتر از خوزستان، استان اصفهان قرار دارد. از کشاورزان و دامداران این استان نیز فیلم و عکس های فراوان منتشر شد. تانکرهایی که پر از شیر گاو و گاومیش بود که بر جاده ریخته میشد؛ و کشاورزانی که مقابل شرکت آب منطقه ای تجمع کرده بودند و قصد داشتند درب ورود و خروج به شرکت را با قل و زنجیر جوش دهند و مانع از تردد شوند.
اما واکنش ها نسبت به مشکلات زیست محیطی هم قابل تامل بود و می توان به ضرس قاطع اعلام کرد اینجاست که می توان تفاوت و تبعیض را احساس کرد. می توان دریافت که خوزستان برای رهایی از بحران های اینچنین ابتدا نیاز دارد مسوولین و مدیرانش واقعیت را بپذیرند، سپس آن را بعهده بگیرند و در نهایت در صدد رفع و یا کاهش آن برآیند.
اما اینگونه نیست! متاسفانه اولویت حفظ مسوولیت است، تلاش بر این است که نشان دهند کذب است، شایعه پراکنی است و مشکلی وجود ندارد و یا اگر هست مربوط به قبل تر هاست. آری معمولا برای رهایی از فشار و انتقاد و مشکلات، ساده ترین راه شانه خالی کردن است. اینکه بگوییم کذب است.
استاندار خوزستان اعلام کرد: مردم به این دست فیلم ها اعتماد نکنند، چراکه شرایط در این حد بحرانی نیست و بزرگنمایی هم صورت میگیرد، ضمن آنکه در مجموع بسیاری از فیلم و عکس ها را هم کذب اعلام کرد.
در اصفهان اما صدر اخبار اینگونه بود: آب به زاینده رود رسید. آب برای 10 روز در اصفهان رهاسازی شد. چگونه؟ بدون شک واقعیت را پذیرفته اند. اینکه تجمع شده، اینکه فریاد مردم درآمده را نه از روی غرض که از روی تنگی و مشکلات دانسته اند و به همین سادگی 80 درصد موضوع حل شد. از اینجا به بعد در صدد رفع آن برآمده اند و آب به زاینده رود و کشاورزان و دامداران و ... رسید.
بی شک، وجود منابع در هر شهر و استان، ملی است و جای جای کشور باید از منابع موجود بهره مند شوند. در خوزستان اما حکایت متفاوت است. خوزستان سرشار از منابع است. منابعی که هر کدام به تنهایی می توانند کشور را تضمین کنند و اکنون یکجا در این استان زرخیز قرار دارند! اما آیا مردم در آن سطح از رفاه و آرامش و امنیت و دارایی و بهره مندی قرار دارند؟
همه دغدغه این است، گرمای هوا در خوزستان بواقع طاقت فرساست، شرایط زیست محیطی هر روز رو به وخامت می رود. کارون خروشان اکنون نحیف است و کاملا گل آلود. جزیره ها و خشکی های رودخانه گواه این مدعاست که پرآب ترین روخانه کشور اکنون رو به زوال رفته است. رودخانه ای که اکنون میعادگاه لوله های قطور فاضلاب نیز هست.
با انتقال آب ضربات مهلک بر پیکره محیط زیست خوزستان وارد شد. گرما و خشکسالی هم مزید بر علت است. دستانی که در طبیعت برده شد تاوان داشت. تاوان هایی که امروز سر باز کرده اند.
و در نهایت خاطره ای از سفر دوستی که تعریف می کرد: در مسیر اهواز به اصفهان، کافی بود از دهدز عبور کنم تا بوی معطر برنج مشامم را نوازش دهد. هر دو طرف تا دور دست ها برنج کاری بود. به او گفتم عکس؟ گفت: به ذهنم نرسید ولی خدا شاهد است که برنج کاری ها و آب خروشان و جاری را با چشمانم دیدم.