" نفرین"
از نیرنگِ کدام نانجیب
خنجر به گیسو
چنین به لکنت
خواهرِ بی پناه ام
کابل!
*
سرشار از حادثه
آستانه و آستین
خونین
رگ های بریده ات را در سمنگان
به گریه گره دادی
و
هر درخت
سنگی شد
*
آه بی پناهِ کام تلخ !
بلخ
چگونه با اینهمه اندوه
بر می خیزی
یادگارِ زرتشتِ ورجاوند
ام البلادِ روزگارِ دور
*
شبهای بی تغزلِ
غزنین!
نفرینِ آسمان و زمین
بی هیچ استغاثه ای/
*
آه...
بدخشانِ گوهرزاد
ناسزا به سکوتِ سنگینِ بی کسی
*
فغانِ
زخمی هر گلو
شمارگان زخمهای تو
در مویه های کشدارِ هرات
*
دریغا!
زابلِ زیبا
به کمند کدامین کمین گرفتاری
بی رخش و بی رستم
*
هیرمند/
پرده دارِ اشکهای دخترانِ
هراس آلودهِ و گمنام
نذرِ تو باد هر آنچهِ سروده ام
*
راهزنان
رسیدند
و کودکان
با شاخه ی بلوطی نیم سوخته
نامت را بر دیوار
می کشند
تا چشمانت
مرگ را نبینند.
ماشاالله براتی