"مرثیه"
بخوان محمد
بخوان رضا
برمی خیزم
که از تو، برخوانم
بنام شصت پرینی *که
نمایه مان باشد
بخوان عزیز من
دوباره بخوان
بنام غنچه ی فاش
برای کودکان کار بخوان
برای بخون شناورانِ عشق
بر سنگفرش خیابان رهایی
بخوان، دوباره بخوان، رفیق
بخاطر کبوتران پروازی
سوختگان بلازه ی آتش
برای تبار صنوبران سروستان
بخوان و دوباره بخوان
که وحشت از شجاعتمان بگریزد
و سکوت در لب هامان
درهم بشکند
بسیار تیغ زبان خوردیم
و تبر، بر ریشه
و خنجر ، بر گلو داریم
و سکوت تن فروشی کوچه
تا ایلغار هستیانه ی روشنمان
بخوان عزیز
هزار بار بخوان رفیق
دوستِ دست های منِ انسان...
عباسیان (فرید)
شصت پرین: کنایه از خورشید