شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۶۹۷۷
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۰
پهلوان نوجوان علی لندی،همانند پرنده ی اساطیری ققنوس،دل به آتش سپرد تا نماد جاودانگی و افسانه‌ی زندگی نوجوانان و جوانان سرزمینش،شود.

شوشان - علی میلاسی:

پهلوان نوجوان علی لندی،همانند پرنده ی اساطیری ققنوس،دل به آتش سپرد تا نماد جاودانگی و افسانه‌ی زندگی نوجوانان و جوانان سرزمینش،شود.

علی که پیش از مرگش،کسی خبر از کار و بار و  دار و ندارش،نداشت،پس از آن،شیون ها،ناله ها و اشک ها، آسمان را هم شرمنده کرد و سربزیر.هرچند اگر رسانه ها، خبر`گر گرفتن لندی را رسانه ای نمی کردند،شاید مرگ وی هم  در همان اتاق  بی کسی  دو پیرزن،بسته می ماند.

هرچه بود و نبود و شد و نشد،شیون ها،اشک ها و ناله های پس از مرگ و جمعیت رهسپار برای به خاک سپاری،بار دیگر نشان از آن داشت که جامعه ی پس از مرگیم نه پیش از آن و برای زندگی.

در روز خاکسپاری،هر کسی خود را از جایی می رساند تا دردمندی و همدردی خود را نشان دهد.

وزیران،مدیران،سرداران وکیلان،فرمانداران و...،هرکدام که نام و پیام همدردی شان از بلندگوها گفته می شد،خشنود و سربلند و آن که خوانده نمی شد،پریشان و سر پایین می ماندند!و با پایان خاکسپاری،همه رفتند تا روزی دیگر و قهرمان پروری در سیل و گردباد و آتش سوزی دیگری و برگشت دوباره ی جمعیت برای همدردی و دل سوزی و سر دادن پیام های همدردی.

آری؛پس از خاکسپاری علی نوجوان ایذه ای،همه رفتند و مادری ماند تا روزگار‌ بدون پسر،گیسویش سفید و پدری بی تکیه گاه،کمرش خمیده شود.

این حادثه،همانند پیشامدهای پیشین،چرایی ها و پرسش هایی دارد که کمتر دیده و به آن پرداخته شد!

نخست این که،خانه آن دو مادر، بدون گاز لوله کشی بود.باور کردنی نیست که ایذه،دیرینه شهری که به گواه تاریخ،پایتخت پارسیان بوده و زادگاه اصیل ترین قوم و با فرهنگ ترین مردم،درد نان داشته و غم آب و نگران کار،باشند.

و چه ناپسند است،در خوزستان- که سرزمین منابع بزرگ نفت و گاز و آب و معدن و بندر و رودخانه و دریاست-شهری،روستایی،محله ای،خیابانی و کوچه ای از آن،بدون گاز باشد!

راستی؛مگر ایران خوزستان،دومین کشور گازی جهان،نیست!؟

و درد آورتر است که در روز خاکسپاری نوجوان علی لندی،همه ی مدیران و مسوولان،پیام همدردی می دادند و از قهرمانی و جوانمردی  علی می گفتند و کسی از بی گازی خانه ی مادران،لبی نگشود.چرا!؟اگر آن خانه و محله گاز دار بود،این پیشامد،پیش می آمد که علی کوچولو،دل به آتش بسپارد تا افسانه مرگ،شود!؟

دومین چرایی این پیشامد این است که؛نوجوان علی لندی را پس از آتش سوزی با درصد بالای سوختگی به بیمارستان سوختگی اهواز آورده و پس از چندین ساعت به اصفهان،بردندش!؟

این آوردن و بردن بیمار سوختگی نشان از آن دارد که تجهیزات درمان سوختگی بیمارستانی اهواز،کم و ناکافی است!خوزستانی که دارای بیشترین منابع و ذخایر نفتی و گازی است و شرکت ها و کارگاه های بزرگ صنعتی دارد،همیشه،حادثه خیزتر و شعله ور تر از هر استان دیگری است،چرا باید فقر تجهیزات و کمبود امکانات بیمارستانی، داشته باشد!؟

آیا در همان زمانی که بیمار سوختگی از شهری به استانی دیگر،جابجا و برده می شود،عفونت بیش تری و زخم عمیق تری به خود،نمی گیرد!؟

داستان قهرمانی نوجوان علی لندی و قهرمانان پیشامدهای پیشین این دیار،حکایت حسنک های این سرزمین شد،که گویند:

حسنک رو به وزیر کرد و گفت؛چرا آب نداریم!چرا نان نداریم!چرا خانه نداریم!؟

و سال دگر،دیگر کسی نگفت،چرا نان و آب و خانه وکار،نداریم!گفتند؛حسنک کجاست!؟
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار