شبکهی نتفلیکس در اجرای سیاست اخیر خود که ساخت سریالهایی با رنگ بومی به زبان کشورهای مختلف است، سریال «بازی مرکب» را پخش کرده که بنابر تبلیغات وسیع در بارهی آن، به پربینندهترین سریال تاریخ نتفلیکس تبدیل شده است.
شوشان - محمدعلی آتشسودا:
شبکهی نتفلیکس در اجرای سیاست اخیر خود که ساخت سریالهایی با رنگ بومی به زبان کشورهای مختلف است، سریال «بازی مرکب» را پخش کرده که بنابر تبلیغات وسیع در بارهی آن، به پربینندهترین سریال تاریخ نتفلیکس تبدیل شده است.
نویسنده و کارگردان این سریال هوانگ دو هیونگ است که طبق گفتهی خودش فیلمنامهی سریال را در سال ۲۰۰۸ نوشته اما تاکنون فرصتی برای ساخت آن نیافته بوده است.
سریال در نه قسمت ساخته شده و داستانش به طور خلاصه در بارهی گروهی از آدمهای درمانده و ورشکسته است که از سوی یک شرکت مرموز در جزیرهای گرد هم میآیند و در مسابقهای هفت مرحلهای برای بردن یک جایزه افسانهای چندین میلیارد دلاری شرکت میکنند و بازندهها هم سرنوشتی جز مرگ ندارند.
در یک نگاه کلی باید بگویم که انصافا «بازی مرکب» از جهت درگیر کردن تماشاگر در داستانی پر از هیجان و دلهره موفق بوده است.
تصویر جدال شرکت کنندگان برای بقا و برملا شدن شخصیت درونی آنان در جریان این تنازع و کنار رفتن نقاب اخلاقیشان در هنگامهی تلاش برای زنده ماندن و طعنه به سرمایهداری با نشان دادن یک گوی پر از پول دستنیافتنی از دیگر محاسن سریال «بازی مرکب» است.
اما و آیا ایجاد دلهره از طریق تصویر تلاش غریزی برای بقا و طعنه به پولپرستی، شرطی کافی برای شاهکار شدن یک فیلم یا سریال است یا خیر؟ به گمان نگارنده آنچه که یک اثر هنری را که ماهیتش با «روایت» پیوسته است، از دیگر آثار مشابه متمایز میکند، رعایت جزئیاتی در پرداخت داستانی است که وجه هنری آن را میسازد و متاسفانه باید گفت که «بازی مرکب» از این جهت دستش تهی است.
در وهلهی اول باید نگاهی بیاندازیم به ایدهی مرکزی سریال که عبارت است از شرکت کردن تعدادی از آدمها در مسابقهای تا حد مرگ و مبتنی بر تنازع بقا.
این ایده در فیلمهای چهارگانهی «بازیهای گرسنگی» (از ۲۰۱۲) و نیز سری «اتاق فرار» (از ۲۰۱۹) به شکلی متفاوت مرکزیت داشته است.
طبق مدعای نویسنده و کارگردان سریال «بازی مرکب»، وی داستان سریالش را در سال ۲۰۰۸ نوشته و به تازگی آن را توسعه داده است.
از آنجا که راستیآزمایی این مدعا و تعیین حدود این توسعه امکانپذیر نیست و برای مخاطب سینما نیز ملاک تاریخ رسمی پخش و اکران فیلمها و سریالهاست، باید گفت که ایدهی «بازی مرکب» را نمیتوان بدیع و متعلق به «هوانگ دو هیونگ» دانست.
از ایدهی اصلی گذشته باید گفت که سریال «بازی مرکب» از نظر «طرح داستانی» حفرههایی آشکار دارد که منطق داستانی را به ویژه در بازیهایی که شرکتکنندگان در آن مسابقه میدهند از بین برده است.
مطابق مدعای شرکت طراح بازی، رعایت عدالت و برابری در بازی از اهداف اصلی ترتیبدهندگان آن بوده است، اما زورگویی و تقلب بازیگران در بیشتر بازیها این مدعا را زیر سوال میبرد و مخاطب هم نهایتا متحیر میماند که بالاخره ادعای طراحان بازی را باور کند یا جر زدنهای بازیگران را.
یک ضعف دیگر فیلمنامه مربوط به دیالوگهاست که گاه آنقدر ابتدایی و از معنا تهی و فاقد نقش پیشبرنده در داستان است که حذف آنها هیچ خللی به داستان وارد نمیکند.
به عنوان نمونه دیالوگهای جدلآمیز زنی را که با نام هان شناخته میشود با شخصیت قلدر بازی به یاد آورید که ساخت و محتوایش شبیه دعواهای کودکان است.
نیز در نظر بگیرید که در جایی از ماجرا دو شخصیت رقیب در حالی که میدانند این بازی فقط یک برنده دارد، به هم وعدهی پیروزی در مسابقه و خوشگذرانی با پول حاصل از آن را میدهند که مشخصا از ذهنیت سادهی فیمنامهنویس و حساب کردن وی بر حماقت بیننده خبر میدهد.
حال این حواسپرتی و سادهانگاری در نگارش فیلمنامه را مثلا مقایسه کنید با فیلمنامهی پیچیدهی فیلمی مثل «بازی» (۱۹۹۷) دیوید فینچر که داستان شرکت یک شخصیت پولدار مایوس از زندگی، در یک بازی خطرناک است که طی آن شرکتکننده باید با مرگ دست و پنجه نرم کند.
حقیقتا هنر فینچر در ایجاد ابهام در واقعی بودن حوادث یا بازی بودن آنها در آن فیلم درخشان شگفتانگیز است، اما آنچه که «بازی» فینچر را به یک اثر ماندگار تبدیل میکند، گره زدن ماجرا به مفهوم تولد دوبارهی شخصیت پس از اقدام وی به خودکشی در پایان فیلم است.
با این اوصاف باید گفت که سریال «بازی مرکب» اگرچه و همان طور که گفتم از جهت سرگرمی و ایجاد دلهره و هیجان در مخاطب موفق است، اما در مقایسه با نمونههای مشابهش نمیشود آن را شاهکاری در دنیای فیلم و سریال ارزیابی کرد و این واقعیتی نیست که از چشم دوستداران فیلم و سریال پنهان بماند.