شوشان - مهری کیانوش راد:
در قرن دنیای مجازی، با شاخه ای از آگاهی ها روبرو هستیم ، این شاخه از علم ، بهتر است ، «آگاهی بی معنا » نامگذاری بشود .
بیماری مزمنی که چون کسی دچارش بشود ، خود را دانا احساس می کند ، در حالی که به دانسته های خود هیچ گونه آگاهی ندارد، قدرت تجزیه و تحلیل ندارد ، اگر مورد پرسش و پرسشگری واقع شود، قادر به پاسخگویی نیست .
این نوع از علم تازه ، مانند گیاهی است که ریشه ندارد و با کمترین وزش باد ، بر باد می رود .
این نوع بیمار خاص ، که بیشتر در علوم انسانی بروز می کند ، در برخی از سرزمین ها محیط مساعدتری برای رشد پیدا می کند ، به نظر می رسد ، سرزمینی که استعداد فراوانی برای شکوفایی علم «آگاهی بی معنا » را دارد ، سرزمین خودمان ، ایران باشد.
قلمرو رشد سرطانی این غده ی سرطانی بیشتر ، سرزمین علوم انسانی است .
در سال ۱۹۹۶ «آلن سوکال و همکارش ، با نوشتن مقاله ای بدون معنا ، با واژه هایی پر طمطراق ، برای نشریه ای که پیشاهنگ مطالعات اجتماعی بود ، فهم روشنفکران جامعه را به چالش کشید.
به اعتراف سوکال او می خواست بگوید : «پادشاه در پس ظاهر اصطلاحات خیره کننده و عالمانه برهنه است .»
این واقعیت ها نشانگر این است که علوم انسانی در معرض خطری جدی قرار دارد .
علوم انسانی از باارزش ترین و کم ارزش ترین علوم است .
# باارزش است ، چون زیربنای فرهنگ و تمدن هر سرزمینی با علوم انسانی و انتقال ارزشها از نسلی به نسلی دیگر، به وسیله ی این شاخه از علم،تحقق می یابد .
باارزش است، چون پایه فهم اولیه ی همه ی علوم تجربی و ریاضی است .
انسان در هر کجای زمین که باشد ، تا درک درستی از علوم انسانی و ادبیات خود نداشته باشد ، در فهم مفاهیم دیگر علوم توانا نخواهد بود.
بی ارزش است ، زیرا متاسفانه هر کس به آسانی خود را در علوم انسانی صاحب نظر می داند ، دنیای مجازی نیز به این مشکل کمک می کند .
هرکس با فشار دادن دکمه ای سیل اطلاعات را به سوی خود سرازیر کرده ، تا به جایی که حتی فرصت هضم این اطلاعات را نیز ندارد و ناخودآگاه شاید خودش هم باور کند ، که واقعا این داده ها ، دانسته های خود اوست.
باید اعتراف کرد ، این بیماری ، بیماری تازه ای نیست .
قرن ها قبل مولانا در مثنوی
به این بیماری مزمن، بارها اشاره کرده است .
عالم نمایانی که بدون تجربه ی عرفانی ، از عرفان سخن می گویند ، بدون فهم گزاره های عرفانی ، پرشورتر از عرفا به تکرار سخنان آنان مشغول هستند .
داستان «خر برفت و خر برفت و خر برفت » به نمونه ای از این گویندگان نااگاه اشاره می کند.
داستان «زیافت تأویل رکیک مگس» با حکایت دیگری از انسان های خودشیفته روبرو می شویم ، که فکر می کنند ، با اندیشه های ناقص خود ، می توانند رهبری مردم را به عهده بگیرند.
آن مگس بر برگ کاه و بول خر / همچو کشتیبان همی افراشت سر .
اینک این دریا و این کشتی و من /
مرد کشتیبان و اهل فن و رای .
در داستان «اعرابی درویش وزنش » در دفتر اول ، اشاره به کسانی می کند ، که گرفتار بیماری مزمن و لاعلاج «آگاهی بی معنا »
شده اند .
ای تو وارسته ازین فانی رباط
تو چه دانی صحو و سُکر و انبساط
ور بدانی نقلت از اَب و جَد است
پیش تو این نامهاچون ابجد است
ابجدو هوّز چه فاش است و پدید
بر همه طفلان و معنی بس بعید
مولانا دوباره تکرار می کند : بسیار گویندگان معارف عرفانی از واژه هایی مانند صحو و سکر و ابجد و غیره سخن می گویند ، کسانی که حتی یک بار نیز این مفاهیم را تجربه نکرده اند ، راه آموختن آنها از طریق تقلید و تکرار گفته ی والدین شان بوده ، بدون اینکه به مفاهیم عمیق این واژه ها اندیشه کرده باشند .
این شوربختان معنوی نما ، دانسته های خود را چون آب کوثر می دانند ؛ اما اگر نزد صاحب معرفتی ، کالای خود را عرضه کنند ، دروغین بودن ادعایشان فاش خواهد شد.
این عالم نما ها به نظر مولانا ، مانند مرغ های هستند که مسکنشان آب های شور است وهیچ گاه به چشمه روشن حقیقت آشنا نبوده اند .
در نتیجه جامعه با کسانی روبرو می شود ، که بدون آگاهی ، گوینده ی مفاهیم بلندی هستند که درک درستی از آن مفاهیم را ندارند .
نتیجه آموزش این عالمان نااگاه به علم خود ، پرورش کسانی خواهد بود ، که از آغاز قدم در راهی می گذارند که به جای جستجوی سرچشمه حقیقت ، ماهی مرداب ها و آبگیرهای حقیر خواهند شد.