اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
آخرین اخبار
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۸۲۲۸
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۳
شوشان - زمان بابادی شوراب:

(مردم ساعت ۱۲ شب منتظر پول نفت بودند)

بسمه تعالی

یکی از  روزی های   اوخر دوران پهلوی  ظاهران چهارشنبه بود که به چهارشنبه ی  سیاه اهواز ثبت گردید.

  گذر همه ی روزهای انقلاب برای ما یکسان و  عادی بود.
بدلیل اینکه  ما  برنامه خاصی نداشتیم .
 و برای هیجان کار در تظاهرات شرکت می کردیم .
دسته وگروهی نداشتیم .
یعنی به ذهنمان نمی رسید  که یک روزی می توان از این  حرکت  سابقه برای خود بسازیم و از ان  به نان و نوایی برسیم.
  و با طرح کردن  اینگونه موضوعات  می توان امتیاز گرفت.
 والا ماهم می توانسیم  گروه مزبوران را تشکیل دهیم .
  از  این حاشیه که خارج شویم.

 بچه ها  گفتن امروز بریم مرکز  شهر تظاهرات  کنیم ظاهرا یکی از علمای انقلابی  در حسینیه ی اعظم سخنرانی دارد    برای رفتن به مرکز  شهر باید از خیابان اصلی  کارون عبور می کردیم .

وعبور از خیابان اصلی در  روز تظاهرات  امکان پذیر نبود 

بدلیل اینکه  در جنوب حصیر اباد یک مرداب بود (جای فعلی زمین فوتبال) 
و کنار ان منازل سازمانی نیروی های ارتشی قرار داشتند 

خلاصه ما بخاطر اینکه سر گرمی بعداز ظهر خودمون را از دست ندهیم به سمت خیابان اصلی  کارون حرکت کردیم  هنگامی که به خیابان اصلی  رسدیم .

انجا جمعیت چشم گیری حضور نداشت   تعجب کردیم ظاهران بخش عظیمی از نیروهای حکومت نظامی  از رفتن شاه دلسرد شده بودند .
و بقیه هم برای کمک به  هم قطاران خود  به مرکز شهر اعزام شده بودند

  ما  به سمت مرکز  شهر  پیاده راه افتادیم  وقتی به  مرکز شهر خیابان غفاری (طالقانی فعلی  )  رسیدم بسمت   ساختمان حسینه اعظم  در  ان زمان  خیابان طلقانی رونق اقتصادی چندانی نداشته و ترکیبی از بافت های  فرسوده ساختمان های قدیمی و نوساز (ساختمانهای در حال  احداث چند طبقه جدید)  را شامل می شد .

  وصعیت خیابان نادری هم به همین شکل بود وقتی به حسینیه ی اعظم اهواز  محل سخنرانی  رسیدم جلسه تمام شده بود ولی  جمعیت زیادی در محل حضور داشتند .

بصورت اتفاقی  دو نفر از دایی هایم را انجا  دیدم.

انها  سواد خواندن ونوشتن نداشتند و برای کارگری و  رنگ امیزی از شهرکرد  به اهواز امده بودند و با ما زندگی می کردند

  از انها سوال کردم شما اینحا چکار می کنید؟؟؟  گفتند ما هم امدیم تظاهرات (تعجب کردم) یکی از انها   گفت اقای سخنران (ایت ا،،، خزعلی) گفت  اگر انقلاب  پیروز شود    هر شب ساعت  دوازه پول نفت را می اورند  درب خانه هایتان و اگر شب  درب زدنند   نترسیم  
 پیش خودم گفتم عجب این شاه نامرد که اینهمه ظلم به مردم کرده و پول نفت مان را خورده است 
  شلوغ و شروع   به تیر اندازی شد  درگیری بین مردم و نیروی حکومت نظامی بالاگرفت  مردم به هر  سمتی متفرق شدند من و برادرم وچند تن از دوستانم به خانه برگشتم .

شب شد دایی هایم نیامدند. مرحوم مادر  خیلی دلواپس  شد و من هم جرئت نمی کردم بگویم  انهارا در  مرکز شهر دیدیم   هوا تاریک شد مادرم از فرت ناراحتی طاقت نمی اورد   رفته بود درب حیاط و منتظر انها  نشسته بود که حدود ساعت ده شب هرکدام با یک چوب در دست  امدن  گفتند ما مجبور شدیم  بسمت بهشت اباد فرار کنیم  در ان محل  نیروهای حکومت نظامی مارا محاصره کرده بودند واجازه خروج نمی دادند.

 بعداز پیزوزی انقلاب  تا مدتها ساعت داوزده شب  نمی خوابیدیم و منتظر پول نفت بودیم
 تااینکه کس دیگری از همان قماش  گفت نفت را می اروم سر سفره شما  ولی نهایت هیچکدام انجام نشد .

 نه ساعت دوازده شب از پول نفت خبری شد 
نه نان ی  که بوی نفت را می داد
اما متوجه شدیم همه این حرف کشک بود بی خیال شدیم.

نام:
ایمیل:
* نظر:
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار