شوشان - حسین ملک خدایی :
گویند طبیعت دو معجزه از خود نشان داده است، یک معجزه مرگ است یعنی مرگ نعمتی است که اگر نمی بود زندگی و حیات محال و نشدنی بود، معجزه دیگر تولید مثل است، اما آیا واقعآ طبیعت می تواند اینقدر شعور داشته باشد که اینچنین معجزاتی بکند؟ پرنده ای می بینید بسیار قشنگ و خوش آواز با چه دقتی جفت خود را پیدا می کند به موقع با ظرافت لانه می سازد جفت گیری می کند بعد تخم گذاری می کند به دقت دمای مناسب برای آنها فراهم می کند تا جوجهها سر از تخم بیرون آورند بعد با چنان حرص و ولعی دانه فراهم می کند و در دهان جوجهها می گذارد و بزرگ که شدند پرواز را به جوجهها آموزش می دهد و با جان و دل از جوجهها در مقابل سرما و گرما و دشمن محافظت می کند، این همه موجودات که تمام این مراحل را طی می کنند، از کجا چنین یاد گرفته اند بعد نطفه این پرنده تمام استعداد یک پرنده شدن را در خود دارد همانطور که منی انسان تمام استعداد یک انسان پیچیده شدن را در خود دارد، یک عدد سیب را نصف کنید، در وسط سیب چند هسته در خود جای داده است، اگر از یک نفر که نگاه ماتریالیستی دارد بپرسید رفتار این پرنده از کجا آمده است می گوید تابع
غریزه است اما نمی تواند جواب دهد که چه کسی موجودات زنده را نر و ماده خلق کرد و چگونه شرایط نر بودن و ماده بودن در آن ها بوجود آورد؟ این عشق و الفت را چگونه طبیعت کور و لش در این پرنده ایجاد کرد، و چگونه آن درخت سیب فهمید که برای بقای خودش باید میوه بدهد و در وسط میوه هستهای بوجود آورد
و این هسته ریز چگونه تمام استعداد
یک درخت بزرگ را دارد که جوانه بزند و برای تغذیه ریشه در خاک بدواند و به اندازه از اکسیژن هوا و نور خورشید استفاده کند؟ حرکت منظم زمین در طول میلیون ها سال، بدون لحظه ای درنگ و شرایط مساعد آب و هوایی و سپرهای حفاظتی زمین در مقابل تشعشعات خورشیدی و این شعور و ذکاوت انسان، همه این ها را یک ماتریالیست می گوید که به تصادف بوجود آمده اند و پشت این آسمان آبی و در طراوت این گل زیبا و رازناکی شب و پهنه دریا و استواری کوه و طلوع و غروب خورشید و نسیمی که برگ های درختان را شانه می زند، هیچ معنابی نهفته نیست می گوید مادر این جهان مرده است این جهان یک لش بی شعور است هیچ مخاطبی در این جهان نیست هیچ کس ما را نظاره نمی کند هیچ کس ما
را نمی بیند، نمی فهمد، هیچ عشق و عرفانی اصالت ندارد، جهان در نگاه یک ماتریالیست، یک دستگاه مکانیکی خشک و بی روح است، یک گل طبیعی با گلی از فلز یا گج هیچ فرقی ندارد هیچ هیجان و خلجانی در روحش ایجاد نمی کند، چقدر سخت است ماتریالیستی زندگی کردن؟!
چهاردهم، اردیبهشت، 401