شوشان - دکتر فاضل خمیسی :
در سکانسی از فیلمِ «از کرخه تا راین» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا با آن موسیقی بی نظیر مجید انتظامی ،
وقتی سعید ( قهرمان داستان) بخاطر درمان چشمانش که در جنگ آسیب دیده اند به آلمان اعزام ، و توسط پزشک آلمانی درمان میشود ، پس از طی دوره ی نقاهت ، با خوشحالی تمام و خرید سوغات در صدد برگشت به وطن است که در لحظات آخر نتیجه ی آزمایشات نشان میدهد که به سرطان خون پیشرفته مبتلاست و این بیماری روزهای آخری را برای او رقم میزند!
سعید وقتی متوجه حاد بودن موضوع میشود حتی به کلیسا پناه برده و گریه سر میدهد و آنگاه در تاریکی و خلوتی به کنار رودخانه ی «راین» بُن آلمان رفته و زبان به شِکوه و شکایت به خـدا میبرد، او با نگاه به آسمان فریاد بر می آورد:
*خـدا مـن شکایت دارم*
...در نهایت سعید در کشوری غریب بدون در آغوش گرفتن فرزندش میمیرد...
میخواستم ، از فروریختن ساختمان متروپل آبادان و عزاداری مردمم بگویم، دیدم این مویه ها و ناله ها آنقدر در گوشت و پوستمان نهادینه شده اند که انگار «عزا» عضوی از خانواده مان شده بطوریکه حتی در مراسم عروسی گریه سر میدهیم، زیرا که در انتظار یک بیچارگی دیگرییم.
میخواستم از گرد خاک و سوزش دیده بگویم ، نفسم اجازه نداد.
میخواستم از ناکارمدی و سوء تدبیرها و خدا نترسی بنویسم ، دیدم ملاحظه ها دارم.
در نتیجه از هیچکدام نمی گویم و
نمی نویسم زیرا میدانم هیچ فایده ای نداره، بنابراین با قلبی شکسته و پُر اندوه مثل سعید فریاد بر میدارم:
«خدایا ! خوزستانی شکایت دارد»