شوشان - رحیم قمیشی :
حسین عبدالباقی سازنده متروپل زنده است یا مُرده؟
سالها خواهد گذشت و ما مردم از او و زنده بودنش در خارج افسانهها خواهیم شنید. و هر روز خبری خواهیم خواند.
هر حادثۀ تلخ بزرگی یک مقصر مهم نیاز دارد، و چه بهتر که او مُرده باشد، تا بتوان تمام تقصیرها را به گردنش انداخت!
و چه ما سادهایم که فکر میکنیم عبدالباقی مهمترین عامل فاجعه آبادان است.
خاوری رئیس کل بانک ملی کشور به خوزستان رفته بود که پرونده دست داشتنش در اختلاسهای بزرگ لو رفت و دستور بازداشتش همانجا صادر شد.
به تهران انتقال یافت و با اولین پرواز به اروپا و از آنجا به کانادا رفت.
او هم مُرد و تمام اختلاسها به نامش تمام شد. اگر چه ظاهرا نفس میکشد!
چه خوب کسی باشد که بتوان گفت او مرکز همه مشکلات بوده، او خودش به تنهایی هزاران هزار میلیارد خورده و برده، رفته یا مُرده.
و ما چه سادهایم، که این داستانها را باور میکنیم.
این روزها مردمِ داغدار و مظلوم آبادان و خوزستان همۀ نفرت و خشم و فریاد خود را نثار عبدالباقی میکنند، آنها حق دارند. باید کسی باشد که دیوارش قابل بالا رفتن باشد. و او که یا مُرده و یا مرگ را در فرارش عملا تجربه میکند، چه دفاعی میتواند داشته باشد؟
هیچ!
و کسی نیست یادمان بیاورد متروپل سقوط نکرده، هواپیمایی سقوط نکرده، پلاسکو، کشتی سانچی، بانکها و بورس سقوط نکردهاند!
این ما هستیم که در حال سقوط کردنیم.
به چاهی تاریک و عمیق.
نمیدانیم چه بر سر ما میآید.
ما در دریای بیاعتمادی و دروغ و فساد و فقر در حال غرق شدنیم.
هر چند انکارش کنیم!
ما به ورطهای خطرناک افتادهایم.
میدانیم تباهی همه اطرافمان را گرفته.
میدانیم در حال غرق شدنیم.
نفسمان بالا نمیآید!
اما همچنان دنبال کسانی میگردیم تا عامل غرق شدنمان، عامل تباهیمان، عامل بدبختی و بداخلاقیمان، عامل همه عقب ماندگیهایمان معرفیشان کنیم!
عبدالباقی به خاوری پیوسته. آن دو عروسکهایی بیش نبودهاند. نمادهایی!
نگاه کنیم، هزارها عبدالباقی اطراف ماست، هزارها خاوری.
آنها راههای معلق ماندن و شنا در اقیانوس فساد را بلد بودند، و ما در حال غرق شدن.
ما به عبدالباقی و خاوری و زنجانی و جزایری و آریا و دیگران نفرین میکنیم.
یادمان میرود آنها مولود سیستمی بودند که فقط فاسدها میتوانستند در آن زنده بمانند. نفس بکشند. شنا کنند و بالا بروند!
و ما در حال غرق شدنیم، در افکار اشتباهمان.
غرق میشویم، در پیدا نکردن ریشههای مشکلاتمان.
غرق میشویم در خلاصه شدن فکرمان در افراد!
در بیرون خودمان.
غرق میشویم در عقب ماندگیهایمان!
تک بعدی بودنمان، احساساتمان، و سادگیمان!
من برای مردم آبادان این روزها عزادارم،
و بیشتر برای خودم و کشورم و تاریخ و فرهنگم، که منتظرم خبری از سرنوشت عبدالباقی بشنوم!
خبری از دستگیری خاوری.
خبری از اعدام شدنشان...
و نمیدانم که خودم در حال غرق شدنم.
در گمشدگی، در بیبرنامگی، در آوارگی، در امید واهیام به اتفاقات، اینکه به من بگویند عبدالباقی را گرفتیم
خاوری را گرفتیم
و من باز در میان غرق شدن خوشحال شوم، دست بزنم، هورا بکشم، و دلم را خوش کنم!
اصلا من خودم با عبدالباقی و خاوری نسبت دارم.
نسبتی بسیار نزدیک
من خودم عبدالباقیام
خودم خاوریام
نیستم؟