شوشان - شهاب زمانی :
نگاهی گذرا به سیاستهای ایالات متحده از دهه هشتاد میلادی به این سو نسبت به ایران، بیانگر آن است که «سیاست مهار» در دولت های مختلف این کشور، همچنان بخش جدایی ناپذیری از استراتژی آنها در مقابل جمهوری اسلامی ایران بوده است. با این وجود، ایران با اتخاذ سیاست مستقل و متوازن در عرصه روابط بین الملل، تلاش داشته است تا علیرغم فشارهای حداکثری و تحریم های آمریکا، فشارهای مختلف وارده را کم اثر نماید.
با این حال، سیاستمداران آمریکایی، با تمرکز بر گذشته و عدم نگاه واقعبینانه به موقعیت و شرایط پیچیده ایران در منطقه و به خصوص رقابتهای مختلف منطقه ای علیه ایران، همچنان سیاستهایی با «حاصل جمع صفر» را در مقابل ایران اتخاذ کردهاند، هرچند که جمهوری اسلامی ایران جدای از برخی سیاستهای تاکتیکی معدود، فاصله استراتژیک خود را با رقبای آمریکا (از جمله چین و روسیه) همچنان حفظ و از دادن هرگونه امتیاز و مزیت استراتژیک به آنها خودداری نموده است، مسئلهای که بر مبنای سیاست «مستقل ملی» بنا شده و به نظر میرسد مقامات آمریکایی، به آن توجه کافی نشان نداده و همچنان با سیاستهای خود، ایران را به سمت شرق سوق میدهند.
شاید این سخن رونالد ریگان رئیس جمهوری اسبق آمریکا در خصوص «عدم نیاز به تضاد دائمی بین منافع ملی ایران و آمریکا» و اذعان به اینکه «انقلاب ایران، یک واقعیت تاریخی است»، قابل تامل باشد، با این حال چنین ادبیاتی به جز در دوره باراک اوباما نسبت به ایران، از دیگر روسای جمهوری آمریکا دیده یا شنیده نشده و همچنان برخی از مقامات و گروههای تندرو آمریکایی، جمهوری اسلامی ایران را نه یک «واقعیت سیاسی مستقل» در خاورمیانه، بلکه همواره، در مسیر به شکست کشاندن آن حرکت کردهاند، مسیری که تاکنون نه تنها محقق نشده است، بلکه زمان رسیدن به یک رابطه عادی بین دو کشور را طولانی تر و دیوار بی اعتمادی را برافراشتهتر کرده است.
این در حالی است که ملت ایران با خلق فرصتهای مختلف، تمایل به عادی بودن روابط خود با سایر ملل را در برهه های مختلف نشان دادهاند. انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ ایران و ایده گفتگوی تمدنها توسط رئیس جمهوری دولت اصلاحات، با قرار گرفتن ایران در محور شرارت جرج بوش مواجه شد و یا بیانیه مشترک ایران و تروئیکای اروپایی در سعدآباد (۱۳۸۲) در حوزه هستهای، با بیاعتنایی رئیس جمهوری وقت آمریکا بیاثر شد و در ادامه، تلاش دولتهای وقت ایران و آمریکا در کنار اجماع جهانی که به توافق بینالمللی برجام منتهی شد، با لجاجت و زیاده خواهی دونالد ترامپ و جناح تندرو وی، خروج یکجانبه واشنگتن از این توافق بینالمللی را رقم زد و با ترور سردار قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد، جدال و کشمکش دو کشور بیش از پیش شد.
با این حال، بیش از چهار دهه فشار و تنشهای مختلف از سوی ایالات متحده و مقاومت و ایستادگی همه جانبه ایران، بیانگر این واقعیت است که آنچه میتواند کشورها و ملت های بزرگ را مجاب کند، نه جنگ و فشارهای مختلف، بلکه دیپلماسی و احترام به حقوق آنها خواهد بود و در این بین، ایران نیز با جایگاه تمدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود، نباید نادیده گرفته شود. لذا این یک استراتژی واقع بینانه و موثر نخواهد بود که برخی جناح ها در ایالات متحده (و حتی ایران)، نگاهی فراگیر نسبت به واقعیات موجود و همپوشانی منافع جامعه ملل با یکدیگر نداشته و در مسیر برد_برد حرکت نکنند.
شاید یادآوری این سخن جرج واشنگتن (۱۷۹۶م) برای سیاستمداران دو طرف، خالی از فایده نباشد که: «هیچ چیز ضروریتر از این نیست که دشمنیهای دائمی علیه ملتهای خاص و دلبستگیهای پرشور به دیگران کنار گذاشته شود و باید به جای آنها، احساسات عادلانه و دوستانه نسبت به همه، پرورش یابد.» نگرشی که طی چهار دهه گذشته، توسط سیاستمداران آمریکایی، نه تنها درخصوص ایران، بلکه نسبت به برخی ملتهای دیگر نیز رعایت نشده تا همچنان دشمنیها ادامه و فرصتها، یکی پس از دیگری از دست برود.
با این وجود، اعتراف مقامات دولت جدید آمریکا به اشتباه دولت ترامپ در خروج از برجام، یک حرکت روبه جلو محسوب می شود که میتواند در کنار اقدامات اعتمادساز، فضای ملتهب بین دو کشور را تلطیف کند، هرچند که مسائل مختلف و پیچیده ای، در این بین وجود دارد که نیازمند گفتگوهای بیشتر و در زمان مناسب خواهد بود.
لذا به نظر میرسد، آنچه پس از سفر آقای بورل به تهران به آن نیاز است، واقع بینی و انعطاف پذیری لازم از سوی هر دو کشور و به خصوص ایالات متحده خواهد بود که مسبب شرایط فعلی حاکم بر توافق برجام و مسائل و مشکلات پیرامون آن است، تا بدون تاثیرپذیری از گروهها و کشورهای مخالف برجام و با اتخاذ تصمیمات سیاسی موثر، فضای پیش روی «مذاکرات وین» را به سمت تفاهم و توافق نهایی سوق دهند. بدون شک، ادامه روند پرمناقشه گذشته، بدون اتخاذ تصمیمات درست و به موقع، میتواند در برههای خاص، به اتخاذ تصمیمات سخت تری منجر شود که نه تنها هر دو کشور، بلکه منطقه خاورمیانه را نیز از تبعات مختلف و زیانبار آن گریزی نخواهد بود.