شوشان - خیرالله محمدیان :
✳ *مرحبا کلکی که وصف بهبهان از جان کند/ وصف ارجان از دل و جان در دل دوران کند*
*سفرنامه حکیم ناصر خسرو علوی قباديانی*
*سفرنامهٔ ناصرخسرو* نخستین کتاب سفرنامه ای به زبان فارسی نوشته ناصرخسرو قبادیانی، شاعر، نویسنده، حکیم و جهانگرد معروف ایرانی در قرن پنجم هجری است. کتاب شرح سفر هفت ساله اوست. این سفر در ششم جمادی الاخر سنه سبع و ثلثين و اربعمايه *(۴۳۷/۶/۶ قمری)* برابر با نيمه دی ماه پارسيان سال بر چهارصد و ده از شهر مرو در کشور ترکمنستان کنونی آغاز شد و در جمادی الاخر سنه اربع و اربعين و اربعمايه *(؟/۶/ ۴۴۴ قمری)* برابر با *(؟/۴۱۷/۸ یزدجردی* با بازگشت به شهر بلخ در کشور افغانستان کنونی پایان پذیرفت.
✳ حکیم ناصرخسرو در مقدمه سفرنامه خود چنين گويد: *ابومعين الدين ناصر خسرو القبادينی المروزی* تاب الله عنه که من مردی دبيرپيشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی و به کارهای ديوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در ميان اقران شهرتی يافته بودم.*در ربيع الآخر سنه سبع و ثلثين و اربعمايه (۴۳۷ قمری برابر ۴۱۰ یزدجردی)* که امير خراسان ابوسليمان جعفری بيک داود بن مکاييل بن سلجوق بود از مرو برفتم که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزديک ياران و اصحاب آمدم يکی از ايشان شعری پارسی می خواند. مرا شعری برخواند. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر به عينه آغاز کرد. آن حال به فال نيک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آن جا به جوزجانان شدم و قرب يک ماه ببودم و شراب پيوسته خوردمی. *پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلم می فرمايد که قولوا الحق و لو علی انفسکم*. شبی در خواب ديدم که يکی مرا گفت چند خواهی خوردن از اين شراب که خرد از مردم زايل کند؟ اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز اين چيزی نتوانستند ساخت که اندوه دنيا کم کند. جواب داد که بيخودی و بيهوشی راحتی نباشد، *حکيم نتوان گفت کسی را که مردم را بيهوشی رهنمون باشد، بلکه چيزی بايد طلبيد که خرد و هوش را به افزايد*. گفتم که من اين را از کجا آرم؟ گفت *جوينده يابنده باشد* و پس سوی قبله اشارت کرد و ديگر سخن نگفت.
چون از خواب بيدار شدم، آن حال تمام بر يادم بود بر من کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشين بيدار شدم بايد که از خواب چهل ساله نيز بيدار گردم. انديشيدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرح نيابم.
*روز پنجشنبه ششم جمادی الاخر سنه سبع و ثلثين و اربعمايه نيمه دی ماه پارسيان سال بر چهارصد و ده يزدجردی* سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز بکردم و ياری خواستم از باری تعالی به گزاردن آنچه بر من واجب است و دست بازداشتن از منهيات و ناشايست چنان که حق سبحانه و تعالی فرموده است.
✳ ناصر خسرو در این سفر از مرو به سرخس، نیشابور، جوین، بسطام، دامغان، سمنان، ری، قوهه و قزوین میرود و از راه بیل، قپان، خرزویل و خندان به شمیران میرسد. از آنجا به سراب و سعیدآباد میرود و به تبریز میرسد. سپس از راه مرند، خوی، برکری، وان، وسطان، اخلاط، بطلیس، قلعهٔ قف انظر، جایگاه مسجد اویس قرنی، ارزن، میافارقین، به آمد در دیار بکر وارد میشود. از آنجا با گذشتن از شهرهای شام (سوریه) از جمله حلب به بیروت، صیدا، صور و عکا میرود. سپس از راه حیفا به بیت المقدس میرسد، مسجدالاقصی در شهر بیت المقدس و در کنار مسجد قبه الصخره واقع میباشد.
ناصرخسرو از قدس به مکه و مدینه میرود و از راه شام به قدس باز میگردد و راه مصر را در پیش میگیرد. او از قاهره، اسکندریه و قیروان بازدید میکند و از راه دریا به زیارت مکه و مدینه میرود. سپس از همان راه باز میگردد و از راه آبی نیل با کشتی به اسیوط، اخیم، قوص و آسوان (در مصر) میرود. او از برخی شهرهای سودان بازدید میکند و از راه دریای سرخ به جده و مکه میرود و شش ماه را در کنار خانهٔ خدا میماند.
بعد از مکه به سوی لحسا و سپس بصره میرود و به عبادان (آبادان) میرسد. *آنگاه به بندر مهروبان/ مهرویان (در نزدیکی روستای امامزاده عبدالله علیه السلام کنونی/ بین شهرستان هندیجان و شهرستان بندر دیلم) میرود و از آنجا به ارجان/ارغان (در نزدیکی بهبهان) میرسد* و سپس در اول محرم ۴۴۴ قمری (۴۴۴/۱/۱ قمری) از ارجان خارج و از راه لردغان (لردگان کنونی) و خانلنجان به اصفهان وارد میشود. سپس از نایین، طبس، قاین میگذرد تا در پایان سفر به بلخ برسد.
عین متن ورود ناصرخسرو به ارجان
گفتند به *ارغان* مردی بزرگ است و فاضل، او را *شیخ سدید محمد بن عبدالملک* گویند. چون این سخن شنیدم از او خواستم ما را به موضعی رساند که ایمن باشد. چون به رقعه بفرستادم روز سیم سی مرد پیاده بدیدم همه با سلاح به نزدیک من آمدند و گفتند ما را شیخ فرستاده است تا در خدمت تو به *ارغان* رویم و ما را به دلداری به *ارغان* بردند.
توصیف ارجان
ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآید و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظیم بریدهاند و آب میان شهر به در برده که خرج بسیار کردهاند و از شهر بگذرانیده و آخر شهر بر آن باغها و بستانها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمین خانه ساختهاند در زیر زمین همچندان دیگر باشد و در همه جا در زیر زمینها و سردابها آب میگذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زیر زمینها آسایش باشد، و *در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری میگفتند. مردی فصیح بود و اندر هندسه و حساب دعوی میکرد و مرا با او بحث افتاد و از یکدیگر سوالها کردیم و جوابها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.*
*و اول محرم از آنجا برفتیم* و به راه کوهستان روی به اصفهان نهادیم. در راه به کوهی رسیدیم. دره تنگ بود. عام گفتندی این کوه را بهرام گور به شمشیر بریده است و آن را شمشیر بدید می گفتند....
*۱۴۰۱/۴/۳۱ خورشیدی*
*۱۴۴۳/۱۲/۲۲ قمری*