شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
آشنایی داریم شاغل در سازه و زمین نفتی. روزی او را مشوش دیدم و از حالش پرسیدم، گفت مشکلی در محل کار دارد که روانش را تلخ کرده، اینکه بر اساس سال و سابقه و تحصیل و ... به او سمتی قرار است محول شود و در او اشتیاقی به داشتن مسئولیت واحدی،جایی و چیزی از این دست نیست!
به علامت تعجب پیشین لطفا توجه فرمایید که بر اساس رویه معمول سازمانها، یعنی آن چه دیده و لمس کردهایم چشمهایم از پشت عینک میخواستند بیرون بپرند که این چقدر بطران* است، جنابش ناراحت است و نمیداند برخی آدمها در این اداره و آن سازمان تا نزدیک قتل کسی! لحاف سوزی میکنند مبادا کسی به سمتی برسد. نمیداند طرف عضو شورا میشود تا بساط فروش پست و منصب پهن کند، به دور از چشم حسود! در جایی که فروشنده و خریدار به همراه ابلیسی لابیگر مزایده را رسمی میکنند و بهای هر واحد اعلام میشود: مدیریت فلان جا را بخواهی اینطور و اینقدر، معاونت بخواهی با تخفیف آشنایی میشود فلانقدر، اگر به قیمت همکار یا به قیمت عمده فروش بخواهی فقط چند عدد مسئولیت جزء باقی مانده و ... القصه به عهد و طریقه قجری صندلی امارت میفروشند و حالا جناب بطران ما ناراحت است که میخواهند به نامش "حکم مسئولیت" بزنند.
این آشنای ما نمیدانست برخی از مردم با همین حکم مسئولیت حتی به خواستگاری میروند، و گاهی برای تجدیدفراش منطقیترین و محکمترین سند همین حکم مطلاست! راستش میخواستم دستش را بگیرم و بیاورم در وسط معرکه و چند عدد لابیگر و دلال حرفهای نشانش دهم که چیزی گفت عین آب سرد و یخ در برابر آتش گلوله قاتل! چیزی گفت که باید به اموات طراحش هزاری رحمت فرستاد! فرایندی بخردانه که هنوز هم در رگ و پی شرکتها و سازمانهای نفتی نفس میکشد و حضور دارد. پروسهای که باعث شده حرص و آز آدمها در جهت رسیدن به منصب به شکلی عجیب و غریب مدیریت شود! منصب و پست و سمت، همان هیولایی که در دیگر سازمانها آدم میدرد و میخورد.
خلاصه اینکه فرایند مذکور هرچند خردمندانه اما در ماهیت ساده بود، اینچنین که در شرکتها و سازمانهای موصوف رسیدن به مناصب اجرایی و البته نه منصبهای مختص ژنهای ممتاز! صرفه و صلاح اقتصادی ندارد. القصه اینکه آشنای ما میگفت اگر این منصب را بگیرم فوقش ده درصد به حقوقم افزوده میشود حال آنکه مسئولیتم و فضای کارم به شدت دشوار و سنگینتر خواهد شد، از این رو به "نفعم نیست" مسئولیتی بگیرم.
صرفه و صلاح جدای از ظاهر اقتصادی اما در حوزه اجتماعی نیز موثر است. در واقع هزینه-فایده رسیدن به منصب و مسئولیت در این سازمان روح طمعکاری را در جان آدمی به شورش نمیکشد، شورشی که آدمها برای مهارش دست به دامان لابیگران حرفهای و هزاری هزینه دیگر میشوند تا با رسیدن به پستی و منصبی بیربط در فضای تهی فشل بودن گم شوند!
در سپهر سیاسی و مناصب سیاسی باز قصه همین است و حتی بدتر! اگر ساختار سازمانهای سیاسی شفاف میشد و روح طمع کاری فرصت جولان نمییافت؛ اگر رسیدن به منصب شورا و نمایندگی مجلس و... به منفعتهای فردی و باندی و ابلیس آز میدان نمیداد، اگر حوزه قانونگذاری در ایران آمیخته با ابهام و مولد هزاری فرصتهای سیاه و آنچنانی نمیشد! به یقین فضا و سپهر سیاسی این اندازه دچار ناهمگونی نبود؛ تا آنجا که در دورهای شاهد حضو نامزدی برای شورا بودم، کسی که صرفا به دلیل بیکاری به صحنه آمده و امیدوار بود با رسیدن به صحن شورا هزینه تمام سالها بیکاری را دو قبضه بگیرد!
القصه آن آدم بطران و دلخوش همان آشنای نفتی، به زور سازمان و گریدش مسئول شد اما در اولین فرصت به دنبال بازنشستگی رفت! بماند که حتی همین قصه بازنشستگی در سایر سازمانها حکایت تلخی دارد!
بطران : کلمهای عربی که در میان مردم عرب اهوازی به شخص بیخیال و خونسرد و اندکی نیز بی تفاوت اشاره دارد.