شوشان - دکتر محمد فاضلی :
کارتون «تنسی تاکسیدو و چاملی» خاطرهای برای کودکان دهه شصت است. تنسی (پنگوئن) و چاملی (گراز دریایی) در باغ وحش زندگی کسالتباری دارند و تلاش میکنند کارهایی انجام دهند که برایشان مفرح یا حلّال مشکلات باشد. این دو هر بار ایدهای به ذهنشان میرسد و برای عملی کردن آن از باغ وحش میگریزند و پیش پروفسوری میروند به نام «آقای ووپی».
ووپی پروفسوری است که همه چیز میداند، کمدی دارد که انواع وسایل علمی در آن است و تخته سیاه سه بعدی را از میان کمدش بیرون میکشد و شروع میکند درباره ایده «تنسی تاکسیدو و چاملی» توضیح میدهد.
آقای ووپی روی تخته سیاهش شیوه ساخت دستگاهها، پرواز، یا هر کار پیچیده دیگری را توضیح میدهد. تنسی و چاملی به محض آنکه ایده اولیه را میبینند فکر میکنند راهحل را یافتهاند و جمله «تنسی تاکسیدو هرگز شکست نمیخورد» را به زبان آورده و دست به کار اجرای ایده میشوند.
بیچاره آقای ووپی هرگز فرصت پیدا نمیکند توضیح دهد داستان به همان سادگی نیست که شما روی تخته سیاه سهبعدی میبینید؛ اما تنسی و چاملی رفتهاند تا عمل کنند. تنسی و چاملی هر بار شکست میخورند و دست از پا درازتر بازمیگردند.
نمیدانم تولیدکننده این مجموعه انیمیشن با چه هدفی آنرا عرضه کرده بود (سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۶)؛ اما منطق «تنسی تاکسیدو و چاملی» به سیاستگذاری و اجرا در سرزمین ما بسیار شباهت دارد. ایران ما شاهد و قربانی انبوه ایدههایی است که در ابتدا بسیار زیبا، عملی و زودبازده به نظر رسیدهاند؛ یک آقای ووپی پیدا شده که آنرا روی تخته سیاه ترسیم کند؛ جمعی بگویند «اوه! یافتیم» و دست بهکار شوند. دست بهکار شدهاند و در میانه راه، آنچه خلق شده کمتر به هدف مد نظر سیاستگذار و ایدهپرداز شباهت داشته است.
بگذارید شماری از این ایدهها را مرور کنیم: تولید انبوه مسکن که ایدهای عدالتطلبانه آغاز شد و از مسکن مهر درآورد؛ مقاله نوشتن در مجلات نمایهشده آیاسآی که برای تشویق بخش پژوهشی در دانشگاهها آغاز شد و به فروش مقاله و پایاننامه رسید؛ ساخت سازهها و تأمین آب برای توسعه کشاورزی که نهایتاً به ناپایداری محیطزیستی، خشکی تالابها و شکست بازار محصولات کشاورزی رسیده است؛ ایجاد بانکهای خصوصی که به عنوان بخشی از میدان دادن به بخش خصوصی آغاز شد و از یک بحران بانکی تمامعیار سر درآورد؛ خصوصیسازی که از ایدهای برای کاهش سهم دولت در اقتصاد آغاز شد و به شکلگیری انحصارهای شبهدولتی انجامید؛ توسعه مناطق آزاد اقتصادی که با الگوبرداری از مناطق آزاد اقتصادی در کشورهایی نظیر چین آغاز شد تا شتابدهنده صادرات باشد و به دروازه واردات بدل شد؛ و هدفمندی یارانهها که برای ارتقای بهرهوری انرژی، افزایش عدالت اجتماعی و اهدافی دیگر طرح شد و نهایتاً به بحران مالی برای دولت، رکود و ناکارآمدی فزاینده انجامید.
منطق تنسی تاکسیدو و چاملی در سیاستگذاری و اجرا، ویژگی سیاستگذاران و مجریانی است که: میخواهند کاری بکنند، زیاد وقت ندارند، زیاد حرف میزنند، کم میخوانند و از جیب خودشان هم خرج نمیکنند؛ پول مردم است.
اینها استاد ساده دیدن امور پیچیدهاند. فرق میلیون مترمکعب و میلیارد مترمکعب، میلیون دلار و میلیارد دلار، هزار و ده هزار و صدهزار برایشان زیاد معلوم نیست؛ برایشان هر چه بزرگتر بهتر؛ رکوردش ماندنیتر؛ چیزی که رکورد بشکند حتماً خوب هم هست.
سیاستگذار در سبک «تنسی تاکسیدو و چاملی» بیحوصله است، وقت و حال ندارد بپرسد «چقدر، برای چه کاری، توسط چه کسی، با چه تضمینی، دارای چه اثری، در چه بازه زمانی، بر اساس چه الگویی، به اعتبار کدام آزمون، مقایسهشده با کدام کشور، تأییدشده توسط کدام مطالعه، پشتیبانیشده با کدام سند سیاستی، اجرای آزمایشی در کدام مقیاس، تأمینکننده کدام منافع، و …؟»
این جا به تدریج به سرزمین ایدهها، سیاستها، برنامهها و اقدامات نیمهکاره یا نافرجامی بدل میشود که هر کدام منابع بسیاری بلعیدهاند و دست آخر «تنسی تاکسیدوها و چاملیها» بازگشتهاند از آقای ووپی بپرسند چرا آنچه فکر میکردیم نشد؟ گرانبارتر آنکه شماری پیدا میشوند که خود را آقای ووپی جا میزنند، تخته سیاه سهبعدیشان (لپتاپ یا تبلت) را همواره با خود همراه دارند، ایدههای بزرگ طرح میکنند، حرفهای گنده میزنند و تنسی تاکسیدوها را راهی میدان میکنند. برخی نیز دورهای تقسیم کار میکنند: هر کدام به نوبت آقای ووپی میشوند و بقیه تنسی و چاملی؛ و همینطور الی آخر. این سیاستگذاری «تنسی تاکسیدو»یی محصول ساختار نهادی بیماری است که در آن شفافیت و پاسخگویی، متاع ارزشمندی نیست