شوشان - مهری کیانوش راد :
فاطمه دختر حسین بن علی و ام اسحاق، زیبایی را از پدر و مادر به ارث برده بود ، مادرش به قدری زیبا بود که زیبارویان دیگر در برابر اوزشت جلوه می کردند ، به همین دلیل ملقب به " جربا " شده بود
فاطمه با همسرش حسن مثنی ، پسرِعمویش، حسن بن حسن بن علی، در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همه ی عزیزانش بود .
روز یازدهم او نیز بدون پدر، بدون برادر ، بدون همسر ، همراه با کاروان اسرا رهسپار کوفه شد، هنوز خاطره ی تلخ حوادث روز گذشته خاطرش را آزرده می کرد.
پدر و عزیزانش را بی سر و غرقه به خون بر خاک سوزان کربلا زیر تابش خورشید تنها گذاشته بود ، در حالی که خیمه ها در آتش می سوختند .
نمی توانست دیروز رافراموش کند.
دیروز ، چه روز سختی بود، آتش از خیمه ها زبانه می کشید و سربازان عمر سعد برای غارت هجوم آورده بودند. به برادر بیمارش پناه برد ، برادر از او خواست خود را از دسترس سربازان دور کند .
در بیابان خشک ، وحشت زده و بی پناه می دوید ، ناگهان نیزه ای و ...
چشم گشود.
وای بر او ، بدون حجاب بر زمین افتاده بود ، با شرم به اطراف خود نگاه کرد ، عمه اش زینب را دید ، به اوپناه برد و گفت :
عمه جان مرا بپوشان .
زینب به تلخی گریست و به اندوه نگاهش کرد و گفت :
عمه ات نیز مانند تو است.
در مسیر کوفه ، مانند عمه اش زینب با مردم سخن گفت ، در مجلس ابن زیاد خود را از جلو چشمان وقیح مردان دور می کرد .
در مجلس یزید وقتی سر بریده ی پدر را دید ، به صدای بلند گریست و گفت :
ای یزید آیا دختران پیامبر خدا (ص) باید اسیر باشند؟
مردم و خانواده ی یزید به گریه افتادند.
در این مجلس بود که مرد شامی محو زیبایی او شد و به یزید گفت : این دختر را به من ببخش.
اگر عمه اش زینب نبود ...
یزید و مرد شامی با سخنان عمه اش زینب ، ساکت شدند .
صدای عمه اش هنوز در گوش او بود .
مرد شامی با اعتراض به یزید گفت :
من فکر می کردم این ها اسرای روم هستند .
دختران رسول خدا را به اسارت می گیری ؟!
یزید برای جبران خطای خود ، دستور مجازات مرد شامی را داد .
فاطمه اکنون در مدینه است ، با اندوهی که تمامی ندارد.
ناگاه خبر ی خوش رسید.
همسرش حسن مثنی در بین زخمی ها افتاده و با اندک جانی، به وسیله اسما بن خارجه نجات یافته و از عمر سعد برای او امان گرفته شده و در حال پیوستن به او بود.
فاطمه به دور از هیاهوی جمع، در خانه ی خود ، با همسر و فرزندانش زندگی می کرد.
او پارسای مدینه بود ، کسی که پدرش در حق او گفته بود:
" دینداری فاطمه چنان است که شب ها را با نماز به سر می برد و روزها را روزه می دارد."
در روز عاشورا وصی پدر قرار گرفت .
در آن روز امام سجاد به شدت بیمار و عمه اش زینب به مداوای او مشغول بود، پدر به او دو وصیت کرد:
۱- امامت برادرش ، علی بن الحسین را به اطلاع همه برساند.
۲ - به او کتابی داد ، تا به دست برادرش ، امام سجاد علی بن حسین علیه السلام برساند.
همسرش حسن بن مثنی ، سی وپنچ ساله بود ، که دار فانی را وداع گفت و پنج فرزند برای فاطمه به یادگار گذاشت.
داماد رسول خدا بودن ، موهبتی بود که کمتر مسلمانی از آن می گذشت .
عبدالرحمان بن ضحاک به خواستگاری فاطمه آمد ، قبول نکرد.
عبدالرحمان دست بردار نبود ، برایش مزاحمت ایجاد کرد ، تا جایی که فاطمه مجبور شد ، از گستاخی او به خلیفه ی شام ، یزید بن عبدالملک شکایت کند .
یزید بن عبدالملک از گستاخی عبدالرحمان خشمگین شده ، با خشم به مامور خود گفت :
شنیده ام برای دختران رسول خدا مزاحمت ایجاد می کنند.
هرچه زودتر به مدینه برو ، عبدالرحمان را از فرمانداری مدینه برکنار و اموالش را تصرف کن.
با این حکم دیگر کسی مزاحم فاطمه نشد.
پارسای مدینه و انقلاب حسنی
فاطمه دختر حسین بن علی مادر سرسلسله ی انقلابیون حسنی است.
محمد نفس زکیه فرزند عبدالله بن حسن مثنی و فاطمه دختر حسین(ع) است، که خود را از فرمانروایان عباسی شایسته تر می دانست .
منصور عباسی با او بیعت و پس از او برادرش ابراهیم بن عبدالله بن حسن مثنی، مبارزه علیه خلفای ستمگر را ادامه داد.
فاطمه تا سال ۱۱۷ ، هم زمان با مرگ خواهرش سکینه، در جوار حق آرام گرفت.
او همه ی عمر، به عبادت پرداخت.
برخی می گویند ، تنها همسر فاطمه، حسن مثنی حسن بن حسن بن علی بوده و برخی همسر دیگر او را عبدالله بن عمربن عثمان بن عفان می دانند ، که از او پسری به نام محمد دیباج داشت ، اما این ازدواج دوامی نداشته و عبدالله به وسیله ی ابو جعفر منصور به قتل رسید.
برای آگاهی بیشتر ، به کتاب زینب (س) احیاگر تشیع از همین نویسنده رجوع کنید.