شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
در پايان هر سال به طور ویژه مي توان شاهد چاپهای جورواجور گزارش عملكرد بود و شاهد نرخهای رشد متفاوت و گاهی چندين برابر نرخ رشد كشورهاي پيشرفته! بیآنکه پا پاسخگوی چنین ابهامی باشند؛ دوگانگی ابهامی چنین: در جايي كه هنوز آسفالت معابر نامناسب است و آب تلخ و بدبو، برق در نوسانی هر روزه آنطوری كه بوی سوختن دستگاههای برقي مردم بویی آشناست و هزار چيز ديگر از اين دست! اين همه رشد در كجا اتفاق مي افتد؟ و در كدام فضاي شبه مجازی است كه تأثيرش بر روند زندگي مردم نزدیک به هیچ است و گاهی حتی نتيجه رشد براي مردم كمرشكن میشود!
با اين همه مديران دستگاههاي مختلف به شکلی عمومی از يك چيز نالان و خستهاند؛ نبود اطلاع رساني مناسب! البته بيشتر اينان يا مجموعه فعاليت روابط عمومیشان را نارسا و ناكافی ميدانند و يا احساس ميكنند توطئهای در كار است تا نتیجه سعی و تلاش آنها را مخاطبين نبینند!
هر چند امروزه در بیشتر رسانهها چه ملی و چه محلی میتوان بمباران همان درصدهای رشد كذايی را به وفور ديد و اين يورش خبري جدای از اطلاع رسانی با شيوههای ديگر است؛ شیوههایی از قبیل فضای مجازی، تابلوهای شهری ، تراكت، سخنراني و…
اما چرا با اين همه هجمه خبري باز هم مديران از اطلاع رساني ناكافي دادشان به آسمان رسيده ؟!
واقعيت امر انگار چيز ديگری است، در این زمانه و با توجه به سير فزاينده آگاهی، خرد اجتماعي و حتی شبه آگاهی نمي توان با توسل به مجاری رسمی و خبرپراکنی معمول به سادگی كعبه مقصود را یافت، به ويژه آنكه در چنين پروسهای معمولا نشانهای از دم خروس دیده میشود!
از دیگر سو اطلاع رسانی پیش از آنکه در رسانه اتفاق بیفتد نیازمند تولید پیام و یا همان محتواست، واقعيتی كه نشان میدهد تولید پیام محصول مستقیم فعالیت و کنش و گاه حتی بیکنشی است و به واقع هر فعاليتی به خودی خود ميتواند رسانهای باشد براي ارسال پيام؛ و يا به زبانی ديگر هر پروژه و طرح اولين فرستنده پيام است.
در جايي كه اصل قضيه یعنی همان طرحها و پروژهها بلا تکلیف و یا لای پوشهها و کارتابلها گیر کردهاند؛ چگونه ميتوان از ابزاری مثل خبر توقعي بيش از اندازه داشت؟ خاصه اگر بپذيريم كه وظيفه اصلي خبر روايت رويداد است نه پيشگويي كردن آن! حال آنكه مدیران و سازمانها گاهی گزارش فردا را به نام ديروز منتشر میكنند؛ فردایی نامتعین که رسانه به ما هو رسانه ابزاری برای رصدش ندارد مگر آنکه جامه فالگیر و رمال و خوابگزاری کهن را به تن کند! و مشكل اصلي همين جاست.
در این میان رسانهای ملی-محلی باشی و بخواهی مستقل بمانی و کار خبر را آنطوری که باید انجام دهی، کم از سیل مصیبت نیست؛ مصیبتی که نمونه بسیار دارد! بیان رویداد آنچنانکه اتفاق افتاده گفتن از واقعیتی است برای مردم ملموس و برای برخی منحوس! همان برخی که میخواهند رسانه ملک آنها باشد نه رسانه مردم. خاصه که دردها و رنجهای مردم محلی، محلی است؛ هرچند که همین مردم محلی شریک رنجهای ملی هموطنان خودند.
گفتن از دردهای محلی، بیانی محلی میخواهد تا مخاطب چهره رنجور خود را ببیند و دریابد کسی هست که رنج او را و او را میپاید.