شوشان - سید ابراهیم آلرضا :
یک موتور کهنهی به یادگار مانده از زمان جنگ که عمو به قول خودش با آن تا خرّمشهر رفته بود زیر پای من بود برای رتق و فتق امورات خواروبارفروشی پدربزرگ.
میرفتم بازار از حلبِ هفده کیلویی پنیر لیقوان بار موتور میکردم تا کیسههای پنجاه کیلویی نمکِ یُددار، شکر، سیگار و... چنان اجناس را روی موتور خروار میکردم که تنها جای کمی برای نشستن، آن هم به صورت فشرده روی موتور برایم باقی میماند.
توی راهِ برگشت خدا خدا میکردم مانعی، چراغ قرمزی، عابر پیادهای به تورم نخورد که مجبور شوم با این همه بار بایستم؛ به حرکت درآوردن دوبارهی موتور با آن همه بار حقیقتاً کار سختی بود!
شلوغی بازار را رد کردم، نرسیده به چهارراه یکدفعه سربازی که لباس سبز رنگ نیروی انتظامی به تن داشت و مسلح به باتوم بود راهم را سد کرد و کشانکشان مرا پیش مافوقش برد. تا آمدم بگویم چه خبر است باتوم را برد بالا و روی دستهی موتور کوبید! ترس تمام وجودم را احاطه کرده بود زبانم بند آمده و به لکنت افتاده بودم.
در معیت مأمور ناجا رفتیم کلانتری منطقه... چند سارق آورده بودند. رئیس کلانتری جناب سرگرد(...) داشت با سارقین سر و صدا میکرد.
با ترس و لرز رفتم جلو و گفتم: جنابسرگرد!
من را با یک موتور هوندا ۷۰ قراضه با کلی بار گرفتهاند، نه سارقم و نه خلافی کردهام... این هم کارت موتور؛ کارت را از دستم گرفت و کوبید روی سینهام! قلبم از شدّت ترس داشت میایستاد. گفت: برو بالا تا بیایم اتاقم!
مثل یک آدم نگونبخت رفتم بالا توی راهرو، کنار اتاق رئیس کلانتری ایستادم. بعد از کلی معطلی سرگُرد آمد داخل اتاقش، نامهی توقیف موتور را امضا کرد و از طریق سرباز دفترش به دستم رساند و بیآنکه توضیحی بدهند از کلانتری بیرونم انداختند. باقیاش بماند که چهقدر رفتم و آمدم و هزینه کردم تا موتور را پس بگیرم.
اینها را نوشتم تا بگویم برخورد قهری، دستگیری یا بازداشت کسی که تا به حال جرمی مرتکب نشده، به شدّت موجب اضطراب و نگرانی در فرد شده و خطرآفرین است. اتفاقی که در مورد مهسا امینی، شهروند ایرانی به وقوع پیوست از جنس همان تفکّری است که در توقیف موتور سیکلت و راکبان آن به وقوع میپیوست. این تفکّر مسموم چند دهه است که گریبان مردم بیگناه جامعه را گرفته و محکوم است؛ شاید همهی این برخوردها منجر به مرگ یک فرد نشود امّا بیشک آسیب روحی آن تا مدّتها باقی میماند، از طرفی به وجههی سازمانی نیروی انتظامی نیز خدشه وارد میکند. از سویی دیگر با وجود ابزارهای ارتباطی تمامی اتفاقات، در کسری از دقیقه به فضای مجازی کشانده شده، بازنشر میشود و به مراتب هزینه و تبعات سنگینتر از اجرای آن طرح برای کشور خواهد داشت. نیز اهمال رسانههای داخلی و مصلحتاندیشیِ محافظهکارانهی آنها در اطلاعرسانی دقیق و در لحظه موجب ایجاد کمپین در شبکههای اجتماعی شده و مردم را مقابل هم قرار میدهد، از طرفی فضا را برای جولان رسانههای خارجی مهیّا میکند!
مادامی که جامعه در مورد موضوع و محتوی طرحهای بدون پشتوانهی فکریِ دولتها از قبیل موتور بگیری، گشت ارشاد، صیانت از فضای مجازی و غیره آگاهی نداشته و اقناع نشده است چگونه میتوان دست به اجرای چنین طرحهای ضربتی با این شدّت زد، آن هم در شرایطی که هیچ چیزی برای مردم از نان شب واجبتر نیست!
این که نیروی انتظامی را سیبل کنیم و تیرهای سمی به آن پرتاب کنیم هم گناهی نابخشودنی است. نیروی انتظامی ضابط است، مأمور به اجرا است. هر چند ایراداتی به نحوه برخورد مأمورانش وارد است امّا این هجمههای سنگین میبایست علیه کسانی باشد که در اتاق فکرهای چند نفره برای یک جامعهی پُرآشوب تصمیم میگیرند؛ جامعهای که بیش از هر چیزی به آرامش و امنیّت به معنا و مفهوم واقعی خود نیازمند است. همهپرسی در مورد اجرای چنین طرحهایی علاوه بر احترام و بزرگ شمردن مردم، موجب آرامش و اعتلای کشور خواهد شد.
*وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم*
*که در طریقت ما کافری است رنجیدن!*
Instagram.com/seyedebrahimalereza
یکشنبه بیست و شش شهریور ۱۴۰۰