شوشان - دکتر حسن دادخواه :
روز گذشته دادستان دزفول اعلام نمود افرادی که تصاویر شهدای این شهر را به آتش کشیدهاند، شناسایی و دستگیر شدهاند و بهزودی محاکمه خواهند شد و امروز، تصاویری از این اقدام ناگوار در شبکههای مجازی منتشر گردید.
شهر دزفول مانند بسیاری دیگر از شهرها و شاید همه شهرها و روستاهای ایران، در پیش از انقلاب و پس از آن و تاکنون، شهیدان ارزشمند و انسانهای والایی را در دفاع از سرزمین ایران و نظام جمهوری اسلامی تقدیم راه استقلال و آزادی نموده است.
امروز و پس از گذشت بیش از سه دهه از پایان جنگ، همچنان شاهد ورود اجساد گلگون کفن شهیدان رزمنده به میهن و سرزمین ایران هستیم. شهیدانی از همه شهرها و روستاهای دور و نزدیک ایران!
بیگمان، شهیدان راه استقلال و حفظ تمامیت سرزمینی ایران، سرمایهها و قهرمانان ملّی و میهنی همه ایرانیان به شمار میآیند و بخشی و جزیی از ریسمانیاند که همه ما را به یکدیگر پیوند زدهاند.
متأسفانه در یک فضای هیجانی و در محیطی پُر از انگیزههای اعتراض، گاهی واکنشهای اعتراضی بر مبنای ذهنیتهای چه بسا اشتباه و ناقص، چنان لگام گسیخته میشود و از کنترل عقلایی بیرون میرود که صحنه های ناگواری را به وجود میآورد.
نوظهوری فرصت اعتراض، نبودن ساز و کار قانونی ابراز اعتراض و بیپاسخ رها کردن پرسشها و دغدغههای جوانان و تاریک و مبهم بودن آینده فردی آنان، برای ترغیب و تشویق این نسل به بروز حرکات و واکنشهای هیجانی کافی خواهد بود تا دیدن صحنه به آتش کشیدن و پایکوبی و هلهله دیگر حاضران، قلب هر بیننده را به درد آورد.
پرسش دردآور این است که بر جامعه ایران پس از پایان جنگ، چه گذشته است و چه ذهنیتی از شهیدان در مافیالضمیر برخی جوانان و شهروندان، نقش بسته است که آنان را بهرغم پیامدهای حقوقی و تنبیهی، به چنین اقدامی واداشته است؟!
مسئولان قضایی و متخصصان علم حقوق و جامعه شناسی و دستگاه قضا، نیک واقف هستند که هیجان را باید معقول پاسخ داد و حبس و کیفر جزایی، نمیتواند به این پرسش دردآور پاسخ راضی کننده بدهد.
بر این پایه، بهتر است آن چند جوان خاطی را واداشت تا مدتی را به خدمت بدون دستمزد در یکی از دستگاههای خدماتی شهر دزفول بگذرانند تا به تدریج متنبه شوند اما در فرصتی مناسب باید بررسی شود که زمینهها و بسترهای بروز این واکنشها و حرکات چیست؟
پیشتر در یادداشت مستقلی نوشتم که احساس «دیده نشدن» و یا احساس «دور افتادن» و یا نداشتن «فرصت شغلی و استخدامی و ادامه تحصیل» یا در اختیار نداشتن «کالبدها و کنجهای شهری» و ندیدن دغدغههای خویش در «قاب سیمای ملی»، هر کدام میتواند، یک شهروند جوان را چنان گرداند تا احساس «بیرون رانده شدن از مدار شهروندی» به او دست دهد و او را به واکنشهای شتابزده و غیرعقلایی وادارد.
بر این پایه، نیکوست به آسیبشناسی جامعهشناختی و روانشناختی بروز چنین حوادث ناگواری پرداخته شود تا از تکرار آن در آینده جلوگیری شود.