مبارزات انقلابی دهه پنجاه در خوزستان و نقش افراد ، گروهها، جریانات فکری - سیاسیِ چپ و مذهبی، شکل گیری گروه های موحدین و منصورون ، نقش دانشگاهیان ، روحانیون ، بازاریان در اهواز و همراهی ها و اختلافات آنان فعالیت های مبارزان در اهواز ، آبادان ،خرمشهر، اندیمشک ، ترور های نفتی ، سینما رکس و … محور اصلی کتاب است .
شوشان :
در مورد مجموعه حاج آقا خرمگس
هنوز خمیده نشده است ، اما آن روز خمیده راه می رفت . امروز بازهم با فرزانه بحث شان شد . امروز یعنی شش ماه پس از حبس انفرادی .فرید سرخورده شده است ، اما این بار از نوعی دیگر « تردید در راه طی شده»
نادر به شیرین گفت :عشق و ایمان مثلِ نسیمی است که گاه، از پنجره بازِ اتاقت ناخواسته برتو می وزد و تو خنکی آن را حس می کنی و تو را با خود می برد.مذهبی ها از عشق چیزی نمی دانند و اگر نسیمی برآنها بوزد به پناهگاهشان می خزند . اینها را نادر پس از کلاس درس دکتر کرم زاده به شیرین گفت . درست وقتی که باد از پنجره برگ های جزوه نادر راکه پیش شیرین بود در کلاس پخش کرد .
در این کتاب روابط عاطفی، عشق و دلدادگی مرزهای ظاهرا سفت و سخت ِایدئولوژیک را فرو می ریزد و روابط ِ پیچیده شخصیت های داستان، با عقاید متضادشان به نمایش می گذارد .
بهزاد همسرش مریم را در خانه ای تیمی تنها و بی هیچ توضیحی رها کرد. تنها توجیه او دستور تشکیلات ِ سازمان بود .علی به چیزی شبیه استراتژی باقر در زندگی اعتقادداشت . « زندگی برای من » …..صدیقه ، مرجان ، عباس ….
حاج آقا خرمگس اثری موجز، اما خواندنی و پرنکته است .
حاج اقا خرمگس ، نام مستعار یکی از شخصیت های مسلمان و مبارزِ پیش از انقلاب است .
مبارزات انقلابی دهه پنجاه در خوزستان و نقش افراد ، گروهها، جریانات فکری - سیاسیِ چپ و مذهبی، شکل گیری گروه های موحدین و منصورون ، نقش دانشگاهیان ، روحانیون ، بازاریان در اهواز و همراهی ها و اختلافات آنان فعالیت های مبارزان در اهواز ، آبادان ،خرمشهر، اندیمشک ، ترور های نفتی ، سینما رکس و … محور اصلی کتاب است .
نویسنده با بیانی داستانی، ( تمامی اسامی بخش داستانی غیر واقعی است ) به بررسی و طرح دیدگاه ها ، خُلقیات و خصلت های فعالان مبارز پرداخته است و خواندن مستندات تاریخی را برای خواننده جذاب تر می کند .
در مورد مجموعه داستانی « بهترین وقتِ مردن »
زن برگشت زیر سایه ی درختِ بی عار . خسروگفت : تنها نبودم ، تنها شدم وقتی تو آمدی. بعدها عاطفه گفت : خسرو وقتی آمد که رفته بود . عاطفه در محله ی بدنام اهواز ( باسکول یا آنچه مردم به فاحشه خانه اهواز می گفتند ) کار می کند . خسرو میانه ای با خدا ندارد . ژتون را روی تخت انداخت . اما کاری نکرد .یکباره برگشت و گفت : اگر خدا هم نباشد ، هرکاری مجاز نیست .
سعید خدری دانشجوی نخبه و رتبه اول ریاضی در خوابگاه دانشجویی خودکشی کرده است . او شوخ و زرنگ ، باهوش و مهربان … اما بشدت عصبی ، پریشان گو و شخصیتی دو قطبی دارد . در جبهه هم نماز نمی خواند ، اما دعای جوشن کبیر می خواند . قرآن ، تورات و انجیل می خواند . از نگاه دیگران، دنیای عجیبی دارد . گفت : واقعا دوست داشتی بمیری ؟ گفت : بی رودرواسی اولش نه . اما بعد برایم پذیرفتنی شد . نمی دانم جهانی پس از مرگ هست یا نه ؟ … اما من دوست دارم پس از مرگ دنیای دیگری باشد . نه برای آنکه اگر ستمی بر من رفته ، آنجا بازستانم . یا نه آنچنان خود را مستحق می دانم که برای بهشت و حوری و اشربه و اطمعه اش کیسه ای دوخته باشم نه . تنها بدین سبب دوست دارم دنیای دیگری باشد که با دوستانی که در این سرا داشته ام ، آنجا دمی بیاسایم .
بارمان ِ سنی ، عاشق ِ طاهره دختری شیعه شده است و به رغم مخالفت خانواده ی طاهره ازدواج می کنند و به جنگ آمده و همدم سعید است .
مجموعه داستانی « بهترین وقت ِ مردن» روایتی مستند و داستانی از رخدادها و حوادثی است که در جنوب واز زندگی مردم ، تاریخ و حغرافیا ، عشق ها و جدایی ها ، خدا و بی خدایی ، از انقلاب و جنگ ، و تحولاتِ روحی و دغدغه های فکری جوانان و دانشجویان در بخشی از دوره جنگ بازنمایی و بازگویی شده است .
بسیجیان یکبار مصرف و مرزهای لعنتی ، دشت درّاج ها ، باسکول ، سایه درخت بی عار ، از دیگر داستان های این مجموعه داستانی است .