شوشان - مهری کیانوش راد :
من شاعر شعرهای خموشم
شعرهایی
که می سوزانند
اما
بر زبان نمی آیند.
شاعر رنج هایی
که تا گلوگاه چنبره می زنند
چون برف در برابر خورشید
ذوب می شوند.
ای رنج ها
رنج های انسان بی پناه
هیچ دستی
جز دستان تو
تو را
ایستادگی
نمی آموزد.
زندگی می گذرد
می رود
پیر می شوی
ناگهان
آینه
به تو خواهد گفت
می توانستی
دیگر باشی
مرداب شدی
کسی را شماتت نکن
فرصتی اگر هست
آن شو
که می خواهی.