شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۰۰۵۰
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۴
شوشان ـ حمیدمنجزی

زوال اندیشه سیاسی،امتناع و انحطاط اندیشه از جمله مفاهیمی است که در آثار مکتوب دکتر جواد طباطبایی بیشترین بسامد را داراست.
او بواقع یک پژوهشگر تاریخ است که حدود سی سال از عمر خود را روی سیر اندیشه سیاسی در ایران صرف کرده و با نگرشی فلسفی علل زوال و انحطاط تاریخی و فرهنگی را در سرزمین خویش مورد بررسی و پژوهش قرار داده است. طباطبایی بر جسته ترین فیلسوفی است که در روزگار ما  تاریخ اندیشه سیاسی ایران را تدوین می نماید. بهمین سبب مفاهیمی مثل ایران بزرگ فرهنگی، ایران شهری، زوال و انحطاط اندیشه و نو مشروطه خواهی همگی توسط وی برجستگی یافته که البته در نوشتار حاضر مفاهیم زوال و انحطاط اندیشه از دیدگاه ایشان مورد باز گویی و تامل
 قرار خواهد گرفت.
برخی دکتر طباطبایی را اندیش مندی هگلی مشرب تلقی کرده اند، بدان سبب که او همواره از منظر فلسفی به تاریخ نگاری پرداخته است. بواقع تاریخ نگاری در دستگاه نظری این فیلسوف ایرانی امری پروژه محور تلقی میشود زیرا مباحث وی دراین زمینه اجزاء بهم پیوسته ای دارد. او منابع اندیشه سیاسی درایران را به چهار بخش تقسیم می نماید اول، اندیشه ایرانشهری که ریشه در فرهنگ ایران باستان و اندیشه های ماقبل اسلام دارد. دوم، اندیشه های فلسفی برآمده از ترجمه آثار یونانی در عهد اسلامی. سوم، کتاب وسنت اسلامی که پس از ورود اسلام به ایران شکل گرفته است و چهارم اندیشه قانون خواهی و تجدد غربی که محصول دوران جدید تاریخ ایران بویژه مشروطیت تلقی میشود.
طباطبایی در آثار خود توضیح میدهد که اندیشه ایران شهری چگونه در قرون اولیه اسلامی از طریق ترجمه های ابن مقفع به حوزه اندیشه های پس از اسلام ایران منتقل گردیده و سپس در قالب اندرزنامه ها و سیاستنامه ها و باز نویسی  اسطوره های ایرانی بخش مهمی از اندیشه سیاسی را در دوران اسلامی ایرانیان بخود اختصاص داده است. همچنین ترجمه آثار یونانی بویژه ترجمه اندیشه های افلاطون و ارسطو و نهایتا حکمای نوافلاطونی نیز در نگرش دکتر طباطبایی از جمله منابع معتبر اندیشه سیاسی در ایران قلمداد میگردد. او در نوشته های خود تاثیر این منبع مهم  بر اندیشه های متفکرانی همچون فارابی، ابن سینا ، ابوریحان ، مسکویه رازی و برخی دیگر از اندیشمندان ایرانی را بتفصیل بررسی می نماید.
مضاف بر آنچه آمد اندیشه کتاب و سنت اسلامی نیز بخش سوم  منابع اندیشه ای ایرانیان از دیدگاه دکتر طباطبایی است که آنرا محصول ورود اسلام به ایران میداند. وی در بخش های متعددی از آثار خود توضیح میدهد که اندررنامه های فارسی همچون کلیله و دمنه ، شاهنامه ها و خداینامکها، گلستان سعدی، مرزبان نامه و آثاری از ایندست محصول فرهنگ ایرانشهری و فلسفه نویسی هایی که در دوران پسا اسلام از طریق آثار فارابی، بوعلی سینا، اخوان الصفا تا خواجه نصیر منتشر گردید حاصل یونانیت فرهنگی در ایران بوده است.شریعتنامه نویسی های پس از اسلام در ایران نیز بخش دیگری از منابع اندیشه ایست که دکتر طباطبایی بدان توجه ویژه ای نشان داده و انرا حاصل نص کتاب و سنت اسلامی بر می شمارد.

بدین ترتیب در متن شناسی طباطبایی سه مفهوم اندرز نامه نویسی ، فلسفه نویسی و شریعت نامه نویسی برجستگی خاصی دارند که اولی محصول فرهنگ ایرانشهری، دومی محصول فرهنگ یونانی و سومی محصول کتاب و سنت اسلامی تلقی می شود.او این سه پاره کانونی را ستون پایه های اندیشه سیاسی ایرانیان در عصر سنت بر می شمارد.طباطبایی در کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران توضیح میدهد، از قرن سوم و چهارم هجری بواسطه تلفیق فرهنگ ایرانشهری با خرد فلسفی یونان و تلقی خرد گرایانه از مبانی کتاب و سنت، عصر تازه ای در بین ایرانیان پدیدار گردید که بدرستی میتوان نام عصر زرین فرهنگ بر آن نهاد.در ایندوره طلایی که از نیمه دوم قرن سوم  تا اواخر قرن ششم هجری بطول انجامید علوم عقلی در ایران رونق تازه ای یافت بدانگونه که  بزرگ ترین مفاخر علمی و اندیشه ای ایران پرور دگان همین دوران طلایی بشمار آمده اند. بواقع شخصیتهای فرهنگی برجسته ای مثل رازی، پورسینا، ابوریحان بیرونی، خیام، فارابی، خوارزمی و تاریخ نویسان و شعرای بزرگی همچون بیهقی و طبری و فردوسی توسی و بسیاری دیگر از جمله چهره های مشعشعی هستند که در قرون بعدی هرگز تکرار نشده اند. مطابق اسناد متقن تاریخی و فرهنگی ترجمه آثار یونانی در ایندوران به وفور مکتوب شده و کوشش های فراوان در زمینه  احیاء فرهنگ ایرانشهری و باز خوانی اسطوره های ملی ایران  علاوه بر رونق قابل توجه علوم عقلی موجبات گسترش نهضت  بیداری ملی ایرانیان را موجب گردید. بهمین سبب طباطبایی براین باور است که در عصر یاد شده اندیشه سیاسی در ایران  نوعی تداوم یافتگی نظری و تاریخی را مستقل از نظریه سیاسی خلافت اسلامی  تجربه نمود.در دیدگاه نظری طباطبایی اندیشه سیاسی ایرانیان  این دوره هماره پایی در فلسفه یونانی و پایی دیگر در فرهنگ ایرانشهر داشته است. همچنین او باور دارد که طی عصر مورد بحث نظریه پردازی درباب خلافت هرگز وارد اندیشه سیاست نامه نویسان ایران نشد چراکه در تمام سیاستنامه ها و اندرز نامه های ایندوره ایرانیان" شاه آرمانی "مبنای نظری حکمرانی عادلانه قلمداد گردیده نه خلافت اسلامی. طباطبایی در آثار خود توضیح میدهد ، این نوع اندیشه محصول نوعی رنسانس فرهنگی بوده است که ریشه های سترگی در نهضتهای شعوبی قرون سوم و چهارم ایرانیان داشته است. بهمین سبب در چارچوب نظریه پردازی اندیشه وران برجسته ایرانی طی قرون مورد اشاره، ایران همواره بیرون از مرزهای نظری امت و خلافت اسلامی تعریف گردیده است. او در اثار متعدد خود با استناد به دلایل بسیار توضیح داده  که ایرانیان در عصر یادشده بویژه با گسترش نهضت فارسی نویسی پیش از ملل اروپایی وارد مدار ملت سازی گردیده اند زیرا زبان فارسی در عصر مزبور با حمایت حکومتها و امارت نشینهای ایرانی رشد و توسعه شتابناکی یافته و دامنه نفوذ زبان عربی را بسیار محدود نمود.
با اینهمه اما وی براین باور تاکید دارد که با روی کار آمدن سلجوقیان ، نوعی ائتلاف جدید بین ترکان و خلفای عباسی بر علیه ایرانیان شکل گرفت ائتلافی که امام محمد غزالی نقش تئوریسین و نظریه پرداز آنرا ایفاء نمود.انچنانکه پس از این ائتلاف  و با تاسیس نظامیه های سراسری، علوم عقلی مطرود گشته و شریعت گرایی و تصوف رونقی بی سابقه یافت.امام محمد غزالی نه تنها فلسفه بلکه حتی هندسه را نیز موجب ضلالت و گمراهی مسلمانان برشمرد و ببهانه وحدت گرایی اسلامی تدریس علوم عقلی در تمامی مدارس امپراطوری سلجوقی و خلافت عباسی را تقبیح نمود.بدین ترتیب از نظر طباطبایی  باهجوم و حمله شریعت گرایی متحجرانه و تصوف و عرفان مبتذل به بنیاد عقل گرایی ، تدریجا دو ضایعه جبران ناپذیر در حوزه فرهنگی ایران شکل گرفت. اول اینکه علوم عقلی بویژه فلسفه یونان خوار و بی مقدار شد و دوم انکه با سیطره نظامی و سیاسی ترکان اندیشه شهپدری جایگزین نظریه شاه آرمانی بر امده از فرهنگ ایرانشهری گردید. بدیهیست که در نتیجه این سیاست جدید فرهنگی ، سیاستنامه نویسی و خردگرایی فلسفی بعنوان دو آبشخور مهم اندیشه ورزی سیاسی تدریجا متروک و تعطیل گشته و متقابلا شریعت نامه نویسی و عقل گریزی صوفیانه گسترشی  شتابناک یافت. طباطبایی بر اساس همین نگره تاریخی نیمه دوم قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری را پایان عصر زرین فرهنگ  و دوران ورود تاریخی به عصر تاریکی ایران زمین تلقی می نماید و برهمین اساس باور دارد که تمدن درخشان ایرانیان در دوره یادشده بدلیل تخریب بنیانهای عقلی اش حتی پیش از هجوم جهانسوز مغولان از هم فرو پاشید.زیرا فقدان اندیشه ورزی سیاسی معمولا  دوران زوال زندگی اجتماعی و فرهنگی را بر جوامع تحمیل خواهد نمود که البته با چنین پیش زمینه ای فرو پاشی تمدنی نیز امری حتمی و اجتناب ناپذیر خواهد بود.

زوال اندیشه سیاسی در ایران از قرن هفتم هجری تا عصر مشروطه.

از نظر دکتر جواد طباطبایی روند تکوین فلسفه سیاسی در دوران پسا اسلام ایران ( قرن چهارم تا پایان قرن ششم هجری) با توجه به افول قدرت حکومتهای ایرانی، سلطه ترکان آسیای مرکزی و رشد و گسترش شریعت گرایی و تصوف ، سیری نزولی داشته است. سنت فلسفه سیاسی که فارابی در قرن چهارم هجری بنیاد نهاد و امثال ابن سینا و مسکویه رازی را در خود پرورید موجب شد تا اندیشه سیاسی مستقل از حکمت عملی و مبانی شریعت دینی تکوین یابد.اما در مسیر تحولات بعدی این فرایند آرام آرام به بخشی از حکمت عملی و اخلاق مبدل گردید. بواقع خوا جه نصیر طوسی که در سنت فلسفه سیاسی فارابی و بوعلی پرورش یافته بود، چرخشی در این فلسفه ایجاد نمود و با تعریفی اخلاقی  از سیاست انرا جزیی از قلمرو حکمت عملی برشمرده و استقلال نظری این بنیاد فکری را سلب نمود. او همچنین نظر اساتید پیشین خود را درباب جایگاه و منزلت عقل ،گزافه گویانه دانست و شرع را در جایگاهی برتر از عقل برنشاند. بدین ترتیب در چارچوب نظریه فلسفی دکتر جواد طباطبایی، اگر فلسفه فارابی اوج برتری فلسفه نظری بر فلسفه عملی( در رویکرد به سیاست) تلقی میشد فلسفه خواجه نصیر اوج فاصله گرفتن از این روش و بجای آن چرخش بسوی اخلاق عملی و کشاندن بحث نظام های سیاسی در حوزه اخلاق عملی بوده است.
دوران خواجه نصیر مصادف بود با حمله بنیان سوز مغولان و خاموشی کامل چراغ علم و آغاز دوران تاریکی و ضلالت ایرانیان. بهمین دلیل می توان نام ایندوره را نیز عصر انحطاط اندیشه سیاسی و تعطیلی علوم عقلی در ایران بشمار اورد. طباطبایی در سلسله مباحث خود پیرامون نظریه زوال اندیشه سیاسی در ایران تاکید دارد که پس  از حمله مغولان در نیمه اول قرن هفتم تا آغازین سالهای تاسیس سلسله قاجار هیچ اثر قابل توجهی در زمینه فلسفه سیاسی از سوی اندیشه وران ایرانی نوشته نشد.او توضیح میدهد که اگر چه در نیمه اول سلطنت صفویه ما با دو اثر در زمینه اندیشه سیاسی بنامهای اخلاق جلالی نوشته جلال الدین دوانی و سلوک و الملوک روزبهان خنجی مواجه بوده ایم اما واقعیت آن است که  ایندو اثر هردو اندیشه مستقل سیاسی فارابی و پیروان او را در پای شهود گرایی عرفانی و شریعت دینی ذبح نمودند. طباطبایی ضمن انچه در بالا آمد استدلال می نماید در همین دوران صفویه از آمیزش کلام و عرفان و فلسفه مکتب جدیدی تحت نام حکمت اصفهان پدید آمده است اما وی براین باور تاکید دارد که حکمت اصفهان نیر هر چه بود فلسفه و اندیشه مستقل سیاسی نبوده است.

بدین ترتیب  طباطبایی بر پایه همین تحلیل نظری زوال اندیشه سیاسی در ایران عصر یاد شده را سر آغاز زوال و انحطاط تمدنی و ورود به دوران تاریک قرون وسطای این سرزمین تلقی میکند اما در نهایت  توضیح میدهد که با آغاز جنبش مشروطیت و تجدد خواهی برامده از آن، ایرانیان  تدریجا وارد  دوران پرچالش و جدیدی از تاریخ خود میشوند که تا به امروز با فراز و فرودهای بسیار ادامه یافته است.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار