شوشان ـ ارسلان شهنی :
رسیدن چنین روزی مرا کابوس بود که بنشینم و زاری کنم در سوگ استاد .
به دلتنگی چون کودکی و در بی اشکی چون خشک درختی کهنسال .
استاد «ماندنی جهانتاب» فرزانه آموزگار حقیقت جوی زلال قلب و پاک اندیش که سنگینی خرَد ، سخت سبکبارش کرده بود و جز جستجوی حقیقت وعدالت و فرصت عبادت ،شأنی برای دنیا قائل نشد.
و بسیاری شاید ندانند عطش عدالت و درد دین او را که از دانشجویان فنی در بهترین دانشگاه مهندسی کشور بود به وادی مبارزه و انقلاب و همدمی و همراهی با شریعتی ، مطهری و طالقانی و...بعد هم زندان و شکنجه کشاند اما بعد از انقلاب پیشنهاد مسئولیت در جایگاههای مهم را بیدرنگ رها کرد و به دلبستگی عمیقش یعنی «حقیقت»جویی و شوق بی انتهایش به «فهمیدن» پرداخت در حالیکه درد شکنجه ی شلاق هایی که کف پاهایش را پاره پاره کرده بودند هیچگاه چندان تسکین نیافت که بتواند حتی آرام و طبیعی کفش بپوشد و راه برود!.
دریغ و دردا که اگر خرد و دین باوری راستین معیار بود اکنون دگرگونه بود روزگار در سوگ او.
که «مرگ چنین خواجه نه کاری است خُرد.
هجران او تسلیت باد به خانواده ی پاکش.
به دوستداران اندیشه و مردمان خوزستان و بهبهان که او ابتدای میوه ی ایندرخت بود و بعد درختی که بسیاران میوه اش.