امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - امید حلالی :
هر گاه پزشک یا متخصصی بخواهد پی به اوضاع مراجعه کننده ببرد به شکل ابتدایی نخست از دردهای درونی و تغییراتش می پرسد و بعد علایم بالینی او را چک می کند. رنگ زبان، عفونت حلق، دیدن یا دست زدن به ناحیه ای که درد دارد یا ورم کرده سپس نبض و بعد استمداد جستن از دستگاه های کمک تشخیص اولیه برای گرفتن فشار خون و ... این سیر ادامه می یابد تا نوار قلب و آزمایش ادرار و مدفوع و خون و ... سی تی اسکن و ام آر آی و سنگ شکن و پرتو دهی و آنژیوگرافی و ... بسته به نوع بیماری.
بیماری ها و علایم آن با پزشک معالج یا پرستارها یا حتا افراد مجرب سخن می گویند. برون ریزی می کنند و بیانگری. صورت بیماری ها معمولن یکی ست. آن قدر تکرار شده اند که صورت مساله و راه علاج آنان یکی شده غیر از مواقعی که بیماری چند عاملی می شود. به آناتومی ضعیف یا در معرض خطر همزمان چند بیماری هجوم می آورند و یکی می تواند مقوم و مشدد دیگری باشد. دوای تجویز شده یک بیماری ممکن است برای بیماری دیگر خطر ساز باشد که آن وقت است که حاذق بودن طبیب خود را نشان خواهد داد در تشخیص درست، اولویت بندی و مرحله ای عمل کردن و ندادن وعده های پوچ به بیمار و یادآور شدن اینکه چه همکاری ها و پرهیز ها و وظایفی در قبال خود دارد.
تشخیص نادرست پزشک کار دست بیمار می دهد بقول حافظ که می فرماید : «دردم نهفته به ز طبیبان مدعی !» یا همکاری نکردن بیمار یا حتا همراه بیمار که نقشی اساسی در مراقبت و انجام تدارکات دارد.
تعویض مکرر پزشکان نیز و نوبت گرفتن از این و آن با هزار زحمت و رو انداختن هم کار برخی دیگر از بیماران یا همراهان آنهاست در حالی که صورت مساله یعنی بیماری عوض نمی شود. رفتن از این آزمایشگاه به دیگری، تعویض قرص ها و شربت ها در صورتی که بعد از تشخیص نوبت درمان به زمان بندی و مصرف به اندازه و رعایت دزهای دارویی ست.
این مثال ها راجع به خودرو و مکانیک نیز صدق می کند که چگونه یک تشخیص نادرست مکانیک یا برق کار خودرو ممکن است به کلی مخارج بی حاصل و اتلاف زمان و تخریب بیشتر وسایل و سیستم کلی حرکتی و ایمنی منجر شود. مکانیک ناوارد تشخیص می دهد که فلان قطعه خراب است. علم تعمیر قطعه را نیز ندارد یا کارخانه آن را پرسی ساخته است. قطعه با صرف وقت و هزینه تعویض می شود اما همچنان عارضه برجاست و همان آش است و همان کاسه ...
انسان، خودرو و ساختمان ها یک باره از پا نمی افتند. دردی خو کرده و قدیمی در بدن، صدایی اضافه در ماشین و بد کار کردن و خیس شدن سقف یا بسته نشدن صحیح در یا چک چک آبی ممکن است ابتدای یک اضمحلال باشد برای انسان، خودرو یا خانه.
تحلیل رفتن عضلات و مفاصل، نداشتن تغذیه و تحرک مناسب، پا درد، اضافه وزن و چربی خون و خواب زیاد و ... سرآغاز یک جا نشینی و سر جا افتادن و شکستن استخوان های لگن و ساق بر اثر حادثه ای معمولی مثل افتادن از پله ای شاید باشد و سپس جوش نخوردن و زخم بستر و عفونت است و دیر شدن و تمام. خودرو ها هم به یک باره اسقاظی نمی شوند. با روغن ریزی و تنظیم نبودن قفل ها و خاموشی چراغ ها شروع می شود و مشکل سیستم چرخ و ترمز تا تصادف یا به صرفه نبودن تعمیر و دل زدگی و نهایتا راهی شدن به قبرستان ماشین ها در سکوتی شوم و ضایعاتی شدن.
بعد از مقدمه اما : جامعه یک کلان سیستم است متشکل از هزاران و میلیون ها انسان و خانه و شهر و روستا و خودرو و موتور و دوچرخه و دریا و رودخانه و تالاب و معدن و منابع طبیعی و جنگل ها و کویر و کوه و کوهپایه و دام و طیور و ماهی و آبزی و حشرات و ...
تشخیص دردها و توانایی ها و درمان ها و استعدادها و پیشینه و حساسیت ها و ظرفیت ها و آستانه درد و تحمل و برون ریزی و رفتار شناسی اش نیازمند «پزشک/ مکانیک/معمار/ باغبان/ معلم و ... همگی خلاصه شده در عنوان کارگزاران یا مدیرانی ست» که مطالبات، ظرفیت ها و تحولات را جهت دهی و هدایت نمایند.
جامعه را با روحیه و رفتارش می توان شناخت با شکل و شمایلش و سیمایش که به درستی گفته اند : رنگ رخسار از حال درون خبر می دهد. برای شناخت جامعه باید به «آمارنامه ها» به عنوان شاخص هایی برای سنجش رجوع کرد.
آمارها و ضرایب اشتغال، بیکاری، سن ازدواج، نرخ طلاق و اختلافات خانوادگی، فحشا، اعتیاد، حاشیه نشینی، ترک تحصیل، تحصیلات تکمیلی، مهاجرت از روستا به شهر و کلانشهرها و پایتخت و خارج از کشور، خودکشی، بد دهنی، جوک و هجو دولتمردان، تورم و گرانی ارزاق، احتکار، پرونده های دعاوی دادگستری، نوع و نحوه جرایم، امید به زندگی و سطح رفاه، افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی و مراکز بازپروری و ترک اعتیاد و یتیم خانه ها و خانه های سالمندان و بیمارستان ها و تیمارستان ها و وضعیت طبیعت و محیط زیست و صنعت و آلایندگی ها و ... همه و همه شبکه ای پیچیده و در هم تنیده اند که شناخت آنان و به رسمیت شناختن آمارها و وضعیت موجود و «مسئولیت پذیری جامعه و مدیران» بخشی از پروسه درمان و به تحرک واداشتن جامعه «برای سیر از وضع موجود به وضع مطلوب» است.
احصای آمارهای صحیح بخشی از کار مدیران جامعه است و سپس تنظیم راهبردها با زیرشاخه ها برای پاسخ گفتن به نیازها. رها کردن و یله گی جامعه به دست جبر تاریخی و امید به خود پالایشی و خود تنظیمی جامعه نیز ممکن است به فجایعی منجر شود مثل رها کردن خودرو در سراشیبی یک گردنه.
بنابراین باید جامعه را بستر زندگی و دادن پاسخ به نیازهای شهروندان و آحاد و تامین آنها را از طرف سیستم و مدیریت که برخاسته از همین جامعه و مجذور آن است را اصل دانست. در چنین جامعه ای مردم ولی نعمت و خلیفه الله هستند و مدیران و حاکمیت خدمتگزار آنها و اگر قرار بر نگاه ارباب و رعیتی باشد مردم ارباب هستند و مدیران رعیت و خادم.
اگر تحولات جامعه را مثل لرزه نگاری درونی زمین بدست نیاورد و تحلیل نکرد و نسخه اجرایی نداشت یعنی ندانسته باشیم اکنون جامعه ما چه اوضاعی دارد و چه می خواهد و آن نیاز را تامین ننماییم یا به یعضی بنا به سلیقه و مقدورات پاسخ گفته و برخی را نادیده انگاشت طبیعتا تعارض منافع پیش خواهد آمد و جامعه گرفتار تعارض های مزمن نهایتا به ناپایداری و فروپاشی بنیان ها و باورها خواهد انجامید.
کلنگی شدن جامعه موقعی به وقوع می پیوندد که جامعه به ظاهر سرپاست اما دردها و نیازهای پاسخ نگفته و مطالبات معوق و تراکم رنج و آلام آن را از رونق و شادی و دلخوشی و ارزش افزوده و امید به آینده و نشاط و باورهای قلبی و ایمانی و همبستگی و هم افزایی اجتماعی و بالندگی... انداخته و غول سرکش فرد گرایی برای نجات خود در قطع امید نجات و فلاح جامعه سر برافراشته است.
اگر باور به «جامعه کلنگی» تعمیم پذیر و به باوری همگانی تبدیل شود سیری بی بازگشت شروع می گردد و هزینه ای هنگفت برای تنظیم مجدد که معلوم نیست چواب دهد یا خیر بر دست جامعه می ماند مثل وضعیت دل کندن از نجات بیمار پس از بکار بردن همه تلاش ها و زحمت ها و پیگیری ها و نهایتا راضی شدن به مرگ وی.
راهکار اما شناخت دقیق دردها و مطالبات و ظرفیت ها؛ دادن گزارش های صادقانه به جامعه ذی نفع که در چه شرایطی قرار داریم، فازبندی منطقی، نیز همراهی مردم و گزینش یا انتخاب بهترین و لایق ترین مدیران برای درمان و سپس بیرون آوردن جامعه از زیر خط تراز و برکشانیدن آن به سوی اعتلا است.
«اصلاح و نوسازی» روشی ست کم هزینه تر و به صرفه و صلاح برای مطلوب کردن جامعه پیرامون که می تواند مداواگر و چاره کار برای جلوگیری از کلنگی شدن جامعه باشد.