شوشان ـ هوشنگ نوبخت :
روزگاری نه چندان دور، نام آبادان با غیرت و نفت و فوتبال و فلافل گره خورده بود.
بچه های سبزه پوست شهر خاکریز اول جنگ، با موهای فرفری شان هم در میدان نبرد جلوی توپ دشمن ایستادند و هم در میدان های خاکی جنوب، توپ فوتبال را به مقصد گل شلیک می کردند.
آبادانی ها از قدیم به باختن عادت نداشتند و در همه حوزه ها، جز با پایکوبی و یزله برای پیروزی، آرام نمی گرفتند.
پیراهن زرد طلایی معروف شان را که می پوشیدند و دریبل های قشنگ و ماهرانه ای که می زدند باعث شد، نام شان با برزیل عجین شود.
صدها بچه ناف آبادان را سراغ داریم که در تیم های لیگ برتر و سطوح پایین تر دنبال آرزوهایشان در فوتبال می دوند تا نان هنرشان را بخورند.
آبادان را بدون فوتبال نمی توان تصور کرد همان گونه که شیراز را بدون حافظ و همدان را بدون بوعلی و گیلان را بدون میرزا.
اینک تیم زردپوش جنوب غرب کشور که دنیای فوتبالی اش همچون غروب اروند، دلگیر و افسرده شده، حال و روز خوبی ندارد.
تیمی که با وجود این همه استعداد ناب انسانی، این همه ظرفیت اقتصادی همچون نفت و گاز و پالایشگاه و منطقه آزاد می تواند مدعی ثابت قهرمانی در سطح اول فوتبال کشور باشد اینک به عنوان گزینه قطعی سقوط در حالی که یا بازی به پایان لیگ مانده، معرفی شده است.
باید به یاد این حادثه شوم، قهوه تلخ نوشید. باید سس تند فلافل ها را زیاد کرد. باید ماهی کپور را به صبوری فراخواند. باید رنگ پیراهن زرد شهر را سیاه کرو. باید به حال متولیان فوتبال استان گریه کرد که نظاره گر سقوط تیمی بودند که هویت مقاوم ترین شهر تاریخ کشور است.
اینجا آبادان است و فقط خدا می داند که در دل مردم این شهر چه می گذرد، خدا می داند تهامی چه قدر دلش برای جوانی اش تنگ شده است، خدا می داند که چه قدر طول می کشد تا باغ فوتبال ای شهر دوباره بی باغبان هایی که هستند، آباد می شود. خدا می داند