شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۱۴۸۷
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۵
شوشان ـ محمد شریفی :

قبل از آنکه یادی و نامی از هاشمی بدری بکنم، بد نیست گریزی به صحرای جندی شاپور بزنم،
شیخ حسن جهرمی می‌گوید: "در سالی که گذارم به جندی‌شاپور افتاد، سخنی از محمد مهتاب شنیدم که تا گور بر من تازیانه می‌زند. دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ می‌ریسد و ترانه‌ زمزمه می‌کند. گفتم ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را همچون عاشقان عبادت کنم. محمد مهتاب گفت: نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچۀ خانه‌ات تو را از غصه‌های بی‌شمار فارغ کرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز زیر نم‌نم باران، آواز خوانده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز به آسمان نگریسته‌ای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بی‌خود کرده است که اگر نشسته‌ای برخیزی و اگر ایستاده‌ای بنشینی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچه‌ای، اشک شوق از دیدۀ تو سرازیر کرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان است و بگریی چون دیگری گریان است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف می‌کنی، چشم دوخته‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیده‌ای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کرده‌ای؟ گفتم: نه.
گفت: از من دور شو ای ملعون که سنگ را عاشقی می‌توان آموخت، تو را نه..."
یک روز دوستی اتفاقی ، استاد هاشم بدری را با خودش به روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش خوزستان آورد، تا سبک و سیاق نقاشی هایش را با نمونه کارهایش به تصور و تصویر بکشاند،شانس و اقبال با من یاری کرد، مشتاقانه آلبوم کارهایش را ورق می زدم، در یک کلام آنچه محمد مهتاب در ویرانه های جندی شاپور برای شیخ حسن جهرمی بازگو می کرد، و وی از درکشان عاجز بود، همه را در آثار و تابلوهای هاشم بدری ماهشهری می دیدم، عشق، زیبایی، صفا، یکرنگی ، احساس و بیشتر از همه عواطف مرموز آسمانی عشق در شاهکارهای بی بدیلش موج می زد، آثارش در فرانسه بیشتر شناخته شده بودند، وقتی هاشم می گفت: تمام هم و غمم این است که به نابینایان هنر نقاشی را آموزش بدهم... من فقط دلم می خواست گریه بکنم....
 بامداد سه شنبه ،نهم مرداد ۱۴۰۳ به من خبر دادند،استاد هاشم بدری، نقاش خلاق و چیره دست خوزستانی که سبک «بدریسم» را در فرانسه به ثبت رسانیده بود، آرام و سبکبال پَر گشود و به آسمان ها رفت،بدجوری دلم گرفت، قرص قرمز را زیر زبانم گذاشتم، شاید شدت خفقان قلبی ام کمتر بشود،بازهم مانده ام که چه بگویم و چه بنویسم،کلمات‌ در ذهن و جانم دوباره محو شده اند.
فقط همین را می دانم،در ۵۰ نمایشگاه داخلی و خارجی آثار ارزشمند استاد هاشم بدری به نمایش در آمدند، اما بازهم غریب است،در شهریور ۱۳۵۹ هاشم فرماندهی تانک در ارتش بود،او سرسختانه جنگید ، او زخم های زیادی از جنگ را در خود به یادگار باقی گذاشته است،بعد از جنگ تمام گم شده هایش را در تابلوهای نقاشی جستجو می کرد، در سالهای ۱۹۸۸و ۲۰۰۴رتبه اول مسابقات نقاشی فرانسه را کسب کرد،هاشم با کاردک‌ چه  غوغاها که در نقاشی نکرد...
یادش جاودان باد.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار