شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۱۸۲۵
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰

شوشان ـ مجتبی حلالی :

دال: دزد. چندی پیش همسر یکی از بستگان در بلوار اصلی پاداشهر عبور می کرده که کیف و گوشی را همزمان از او سرقت می کنند.

صحنه بدین صورت بود که دو نفر موتور سوار از لابلای خودرو ها عبور کرده و با سرعت کیف و گوشی را از دست او سرقت می کنند. مقاومت چند ثانیه ای سبب شد تا حداقل 10 متر بر روی زمین نیز کشیده شود.

اینکه اموالش به سرقت رفت یک طرف، اینکه بر روی زمین کشیده می شد و خودروها هم در تردد بودند بسیار حادثه آفرین و خطرناک بود. اما آنچه که تا امروز ادامه دار بوده و هست، ترس و آسیبی است که با او همه جا هست.

میم: متهم. متهم چه کسانی هستند؟ اغلب اعتیاد دارند و یا در فقر به سر می برند. جوانانی که بیکارند. اعتیاد هم دارند، در خرج و مخارج مانده اند و بهترین راه حل برایشان همین دزدی و سرقت است. بی توجه به اینکه چه آسیب جسمی و روحی و روانی قرار است بر مالباختگان وارد کنند.

ت: تهی. افرادی که روی به سرقت و دست درازی به مال مردم آورده اند، آنها فارغند از هر قید و بندی. آنها افرادی کاملا تهی و بی مایه اند. دزدی در هر سطحی با هر نیرنگ و فریبی، با هر زور و تزویر و ظلمی که روا می دارند، مهر تاییدی بر تهی و بی مایه بودنشان است. آنها بی مایه اند.

الف: آگاهی. مامورین آگاهی و نیروی انتظامی نیز روزانه با ده ها، بلکه صدها مورد اینچنین مواجه اند و چه اوضاعی را باید تحمل کنند و چه پیگیری ها و پاسخگویی هایی که باید دقیقه به دقیقه انجام دهند.

محسن. برادر بزرگترم. به هزار سختی پراید خرید. اینروزها تهیه 200 میلیون تومان پول نقد با یک حقوق 15-20 میلیون تومانی اصلا و ابدا کار سهل و آسانی نیست. ماه ها طول می کشد و طی همین ماه هایی که در گذرند، انواع نوسان در قیمت خودرو و سایر اقلام بوجود می آید. لذا اگر خودرویی به سرقت رفت! برای خرید خودرویی دیگر، ماه ها و بلکه سال ها باید به انتظار نشست.

محسن سخت کوش است و پر تلاش. از صبح تا دم دمای غروب مشغول کار است. بهنگام بازگشت با غیب شدن پرایدش مواجه می شود. پراید را بردند. نشست. نایی برای حرکت نداشت. داد بزند؟ گریه کند؟ ناراحت و غمین بماند؟ همانجا بنشیند؟ چه کند؟

در فیلم های دوربین مداربسته نشان می دهد که پرایدی با 4 نفر سرنشین در کمتر از 20 ثانیه درب را باز می کنند و سوار می شوند و روشن می کنند و می روند. همه اینها در کمتر از 20 ثانیه اتفاق افتاد و حاصل سالها تلاش و سختی از کف رفت.

110 آمد. صورت جلسه کردند. اعلام سرقت شد و تمام. چشم براه بلکه خودرو در گوشه ای از این شهر رها شود و یا در کوچه و خیابان رویت شده و توسط مامورین دستگیر شود.

دال، دزد. باهوشند. مراقبند. لحظه ها را می شناسند. بیشتر ظهرها دست بکار می شوند. گروهی حرکت می کنند. رحم ندارند، ناشی از اینکه مبادا دستگیر شوند. می زنند. می برند. آنها بی رحمند و بی مایه. در خیابان در ترددند. آنها نان شان در مخفی کاری است. آنها راه ها را بلدند. آمار همه چیز را دارند. سنجیده عمل می کنند. مراقبند. برای گیر نیفتادن مراقب همه چیز هستند. زبل و زرنگ؟ نمی دانم. شاید هم زبل و زرگند ولیکن در نهایت حرام است و تاوان خواهند داد. به هر طریقی همه هرچه کردند و می کنند را به روزها و ثانیه هایی که در گذرند، پس خواهند داد. آنها همواره در ترس و فرار زندگی خواهند کرد. آنها همواره نگاهشان به اطراف است و نگرانند. رو به جلو می روند و دایما پشت سر را نگاه می کنند. آنها برای هرکاری ابتدا مراقبند که گیر و گرفتار نشوند. آنها با آرامش مدتهاس غریبه اند. آنها در خفا مال حرام کسب می کنند. از دور ترسناکند. سلاح دارند. سرد و گرم. همین ها ترس را به دل مردم و مالباختگان انداخته است.

استرس داشتم. پدر و مادرم بیرون بودند. ساعت به 11 شب نزدیک می شد. گفتم جای شلوغ بمانید. خودم دنبالتان می آیم. 4 راه آبادان. ایستادم تا برسند. محسن زنگ زد. پیاده شدم. گوشی و هندزفری دستم بود. روی صندوق عقب گذاشتم و تکیه دادم. محسن نکاتی را برایم تشریح می کرد. موتور نزدیک شد. غافل شدم. هندزفری را بردند. بین گوشی و هندزفری، خداروشکر که همان هندزفری رفت. تازه یکی از آنها در گوش سمت راستم بود. باری هندزفری ناقص بردند.

والدینم آمدند. سوار شدند. برگشتیم. درب مغازه پایین خانه ایستادم. خرید کردیم. صحبت از نا امنی شد. ماجرای محسن را تعریف کردم. مغازه دار اما حکایتی عجیب روایت کرد. پرایدی سفید رنگ، با مشخصات پراید محسن. مقدار زیادی برنج و روغن و حبوبات و غیره خرید می کند. به ارزش 2100. کارت را می دهد. موجودی ندارد. ای وای سقف پر شده. وسایل را در همین حین هم در خودرو جای داده. شماره کارت دهید واریز کنم. و در کسری از ثانیه فرار می کند. تمام.

صبح است. فردای شب پر حادثه. در تراس. رو به نور خورشید. هنوز 7 نشده. سر و صداهایی از خیابان می آید. صداهایی از آواز کنان اول صبح گنجشگ ها بیشتر. ترکیب صدای بابا برقی ها و تجهیزات و ماشین آلات و گنجشک ها. هارمونی نوای گنجشک ها و ماشین آلات. ترکیب طبیعت و بشر. کاش ماهور بیدار بود و بابا برقی ها را می دید.

خارج می شوم. راهرو تاریک است. آسانسور خاموش است. از پله ها پایین می روم. نور گوشی را فعال می کنم. میانه های راه تاریکی مطلق است. سوار ماشین می شوم. ریموت را می زنم. درب باز نمی شود. برق ها همه قطعند. کل خیابان بی برق است. از این سر خیابان تا آن سر خیابان هیچ کابل برقی وجود ندارد. کابل های تمیز و نقره ای رنگ. روی زمین آماده نصبند. به یکباره چه شد؟ کابل های برق را بردند؟

لیکن. همه هرچه تشریح شد، واقعی بود. ناشی از هرچه که هست. فقر و بیکاری، اعتیاد و خماری، بی رحمی و زرنگی؟ آنها تاوان می دهند. آنها تاوان دل و حقی که تضییع می کنند را خواهند داد. آرامش ندارند، در ترس و فرارند. آنها تاوان می دهند. صدای ناله و طلب بخشایش شان را می شنوم. که تاوان می دهند.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار