شوشان ـ لفته منصوری :خورشید به نیمه آسمان رسیده بود و گرمای خوزستان، سایهها را کوتاه و زمین را تابناک کرده بود. من، با جامهای که بوی شهر را زدوده بودم، به همراه حاج منصور صفری و مهندس عبدالواحد غانمی و مهندس سید کمال میرباقری وارد حیاط خانهی علی حسونی زاده شدم؛ مردی از جنس نخلها، ایستاده و مقاوم، و میزبان گاومیشهایی که تاریخ و زندگی را در جان خود داشتند.
صدای نفسهای عمیق گاومیشها، همراه با عطر نان سیاح و چای داغ، فضایی شگفتانگیز ایجاد کرده بود. علی حسونی زاده (ابوطه)، که برایم «الگرحه»، گاومیش سپیدپیشانی خود را کنار گذاشته بود، نگاهش نگران و پرمهر بود. میدانست که این گاومیش به کسی جز خودش تمکین نمیکند؛ اما من تصمیم داشتم امروز، به قلب این حیوان نجیب راه پیدا کنم.
الگرحه، آرام و مغرور، در سایه ایستاده بود. نگاهش به من میگفت: «ای غریبه، آیا سزاوار نزدیک شدن هستی؟» من، با دستانی لرزان و قلبی پر از امید، به سویش رفتم. امطه، زن میهماننواز خانه، گوساله کوچک الگرحه را آورد. لحظهای که مادر، فرزندش را بو کشید، تمام شکوه عشق و حیات در این تصویر خلاصه شد. این دیدار مادر و فرزند، من را به دنیایی دیگر برد، جایی که زبان عشق، تنها وسیله ارتباط بود.
ابوطه ریسمان گاومیش را گرفت و با اطمینان گفت: «برو جلو، الگرحه به گوسالهاش نگاه میکند، تو آسیبی نمیبینی.»
سطلی در دست گرفتم و در حالی که نفسهایم کوتاهتر میشد، زیر نگاه مهربان اما نگران الگرحه نشستم. دستهایم را به پستانهای گرمش نزدیک کردم. او تکانی خورد؛ اما ابوطه با نرمی پشتش را نوازش کرد و زمزمهای آرام در گوشش خواند.
با اولین لمس، قطرهای شیر در سطل چکید، گرم و غلیظ، مثل معجزهای سپید. دستی که میلرزید، حالا مطمئنتر شد. هر قطره شیر که میچکید، انگار پلی میان من و این مخلوق الهی ساخته میشد. زمزمههای آرام ابوطه و نگاه الگرحه که حالا مهربانتر شده بود، مرا به لحظهای از سکوت و معنا رساند.
وقتی کار تمام شد، سطل شیر را کنار گذاشتم و به الگرحه نگاه کردم. حس کردم او نیز چیزی در من دیده است؛ شاید صداقتی خام، یا تلاشی برای فهمیدنش. لبخند حاج منصور و نگاه امیدوارانه علی حسونی زاده، مرا مطمئن کرد که امروز چیزی فراتر از شیر به دست آوردهام.
آن شب، در مسیر بازگشت، به الگرحه فکر کردم. او نماد سرزمینی بود که با تمام سختیهایش، همچنان سخاوتمندانه زندگی میبخشید. حالا میدانستم که گزارش من تنها یک متن نخواهد بود؛ بلکه ندایی برای حفظ این مخلوق نجیب و سنتهای گرانسنگ مردم خوزستان خواهد شد.
شاید روزی، همین گاومیشها، داستان تلاش ما را برای نجاتشان، برای فرزندانشان تعریف کنند.
این داستان را ربات هوش مصنوعی از گزارش من با عنوان: "گاومیش دام هزاره سوم، یا حیوان در حال انقراض؟! که از کوت سید سلطان و از منزل علی حسونی زاده (ابوطه)" در تاریخ ۱۸ تیرماه ۱۴۰۰ تهیه کردم، ساخته است. داستانی جذاب و تاثیرگذار در رابطه انسان و حیوان.