شوشان ـ صالح محمدیان :
در فضای سیاسی-اجتماعی امروز، گفتمان حاکم بر برخی نهادهای مدیریتی به جای پاسخگویی به مطالبات شهروندان و رفع کاستیها، ترجیح میدهند به جای مواجهه با نقدها و پذیرش مسئولیت، به ابزارهایی مانند برچسبزنی، دشمنسازی و توجیهناپذیری متوسل شوند. این رویکرد وارونه، ناکارآمدیها و فسادهای ساختاری را در قالب «سناریوی توطئه» بازتعریف میکند و صدای مطالبهگران را نه با استدلال، که با انگهای «اجنبی»، «سادهلوح» یا «مزدور» خفه میسازد.
پرسش اینجاست: چه منطقی مسئولیتگریزی را به «فضیلت» و ناکارآمدی را به «توطئه دشمن» تبدیل میکند؟
آیا این برچسبهای پیشپاافتاده، تنها نقابی برای پنهانکردن شکستهای مدیریتی است یا حقهای برای تبدیل ناتوانی به سناریوی دشمنسازی؟
«حق پاسخگویی» را در لابه لای پروندههای فاسد گم کردهاند تا ناکارآمدیشان را زیر نقاب «توطئه خارجی» پنهان کنند.
این «مهندسی معکوس واقعیت» به جای پذیرش شکست، انگشت اتهام به سمت مردم میگیرد؛ به جای حل بحران، بحرانهای تازه میآفریند؛ و به جای شفافیت مالی، پردهٔ سیاهی بر فسادهای میلیاردی میکشد.
بحرانهای مدیریتی را به بحرانهای امنیتی تبدیل میکند: اعتراض به آلودگی هوا «سوءنیت خارجی» خوانده میشود، انتقاد از ترافیک سنگین ناشی از «سادهلوحی» است، و مطالبه حقوق شهروندی مانند دسترسی به پارک و فضای سبز، «باج خواهی » تعبیر میگردد!
آفرین بر این «مهارت بینظیر» که فرار از مسئولیت را به «هنر مدیریتی» تبدیل میکند!
اما تاریخ، این بازی مذبوحانه را ثبت خواهد کرد: ناکارآمدی در قاموس برخی مدیران «تقدیر» نام گرفته و شانه خالیکردن از پاسخگویی، «حکمت»!
در دفترچه توجیهات این مدیران، هر نقدی یا ناشی از «سادهاندیشی» است یا «سازماندهی اجنبی».
از نگاه آنان، مردمِ مطالبهگر « مزاحم و مزدور » هستند که حقخواهیشان سدی در برابر منافع نامشروع است.
اما پرسش بیپاسخ میماند: پروژههای نیمهکاره، بودجههای گمشده و مهندسی وارونه آمار را چه کسانی پشت درهای بسته طراحی میکنند؟
این توجیهات پوسیده نه عقلانیت دارد و نه خریدار؛ تنها پردهٔ نازکی است بر نمایش شرمآور ناتوانی.
سکوت در قبال فروپاشی زیرساختها نه «مصلحت»، که نشان بیلیاقتی ساختاری است.
اگر توان پاسخگویی به ناکارمدی و فساد وجود ندارد، لااقل ماسک توطئهسازی از چهره برداشته شود، چرا که این «کارناوال رسوایی» دیگر قابلیت ادامه ندارد.
جامعه امروز، بهویژه با دسترسی به اطلاعات، به تناقضگوییها آگاهتر است. روایتهای ساختگی شاید در کوتاهمدت فریب دهند، اما در میانمدت اعتماد را نابود میکنند. واقعیت این است که پاسخگویی گریزناپذیر است: همانگونه که شعارهای توخالی «مقاومت» گرسنگی را درمان نمیکند، پنهانکردن فساد در پسِ آمارهای وارونه نیز افکار عمومی را فریب نخواهد داد.
سیاست فرافکنی و دشمنتراشی نه تنها بحرانها را حل نمیکند، که بحران هویت مدیریتی را عمیقتر میسازد.
اگر امروز به جای پاککردن صورت مسئله، صدای مردم شنیده شود و شفافیت جایگزین توهم توطئه گردد، شاید بتوان کارنامه شرمآور «مهندسی معکوس واقعیت» را به تاریخ سپرد. اما تا آن روز، تاریخ—این قاضی بیگذشت—ورقهای دفترچههای توجیهات وارونه را در برابر واقعیتهای انکارناپذیر رو خواهد کرد.