امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان ـ محمد شریفی :
آبادی ما گسترهای از باغستانهای انار بود. بهار و تابستان را در سایهسار درختان اناری میگذرانیدیم، کنار جویبارهایی که صدای شرشر آبشان با نسیم کوه و دره در میآمیخت و به جان طبیعت جان میبخشید. رودخانهای همیشه خروشان، همنوا با مردمش، که لبخند و مهربانی در نگاه و کلامشان جاری بود.
در روزهای چیدن انار، آنگاه که بر شاخههای بلند بالا میرفتم، مادرم از پایین صدا میزد: «به آن انار ترکخورده دست نزن؛ سهم تیتَمَکهاست.»
آن روزها کودکی بیش نبودم و تیتَمَکها را از نزدیک ندیده بودم. پرندهای کوچک، بیصدا و بیآزار، که با آمدن سرما، به درون انارهای ترکخورده پناه میبرد؛ دانههای سرخ آن را میخورد و در پوستش مأوا میگرفت. پرندهای صبور و محجوب، که بیهیاهو، با نوک خویش انار را میشکافت، بیآنکه به شاخهای آسیبی برساند.
پاییز که میرسید، سری به باغ میزدم تا ببینم انارهایی که مادرم برای این پرندگان کنار گذاشته بود، هنوز بر درختاند یا نه. پوست خشک انارها را با دستان کودکانهام لمس میکردم و چون صدای جیکجیک ظریفی از درون یکیشان میشنیدم، شادمان از درخت پایین میآمدم و با شور کودکانهای میدویدم تا به مادرم بگویم: «امروز دهتا، دوازدهتا تیتَمَک دیدم!»
اکنون که به گذشته مینگرم، درمییابم که تیتَمَکها،استعاره هایی هستند از مردمان امروز خوزستان؛ مردمانی درون آلونکهایی ترکخورده از سیمان داغ و آهن سرد، در میان گردوغبار و زوزههای فلرهای نفتی، با فقر و سوءمدیریت ها و اخیرا هم خاموشی های مکرر برق، اما همچنان زنده، ایستاده و امیدوار.
خاکی که روزگاری از منابع طبیعی سرشار بود، امروز چون اناری خشکیده، تنها پوست و خاطرهای از شکوه دارد.
در سالهای گذشته، آنان که توان مالی داشتند، بار سفر بستند؛ از این اقلیم زخمخورده، بهسوی شهرهایی آرامتر کوچیدند. پرندگانی مهاجر بودند، که پرواز را بر ماندن ترجیح دادند.
اما بسیاری دیگر، همچون تیتَمَک، در انار ترکخورده ماندند؛ در دل گرما، با خاموشیهای مکرر برق، با نفسهای بهزحمتافتاده در هوای آلوده، با فریادهایی که در آمارها گم میشود و در هیاهوی سیاست شنیده نمیشود.
تیتَمَک درون انار میماند، نه از ناتوانی، که بلکه از ناچاری. مردم خوزستان نیز، در میان رنج و فراموشی، هنوز نفس میکشند؛ هنوز به فردا چشم دوختهاند.
شاید، روزی، تدبیری از راه برسد۔